چند ثانیه از ذهن یک مادر ایرانی.
سلام. [البته این از طرف دخترمه، سفارشی اینجا اومده!]
- دخترم داره توی سردرگمی خودش گم میشه، داره کمکم به کل دنیا بیاعتماد میشه، حالش بده و یکجورهایی شبیه افسردهها شده، نمیدونه با روابطش باید چیکار کنه، از هزارجا داره بهش فشار میاد و از قضا با هیچکس هم نمیتونه درباره مشکلاتش و افکارش صحبت کنه (البته اگر به من بگه من نصایح خوبی بلدم از زمان مادربزرگم که بتونم بهش منتقل کنم! نمیدونم چرا اینقدر قدرنشناسه که با من صحبت نمیکنه؟) حالا میتونم براش چیکار کنم؟
+ فهمیدم:)) یکجور غیر مستقیمی سردرگمیش رو هزار برابر میکنم تا بالاخره مجبور شه بیاد با من دربارهش صحبت کنه و نصیحتهام یکجایی به درد بخورن! (درواقع دخترم فکر میکنه این روشهای من زیادی مستقیمن، اما اگر اسم این که «فلان کلیپ رو درباره یک موضوع خاص که هزاربار باهاش سرش دعوا کردم و اتفاقا توش دقیقا حرفهایی که من میزنم رو از قول یک آخوند میگه، توی واتساپ براش بفرستم» غیرمستقیم نیست، پس چیه؟)
و نهایتا
+ای بابا! ما هم سن اینها بودیم عقلمون بیشتر بود ها! اینها فقط توی خیالات خودشونن:/
پینوشت: من چندماه دیگه ٢٠سالم میشه و هنوز دارم درباره تاثیرات شبکه مجازی، خوندن نماز، دوستیابی و هزارتا موضوع دیگه که بحث کردن دربارهشون باید توی ١۴سالگیم متوقف میشد (حتی این که مواظب باشم شیطون گولم نزنه:/ دقیقا با همین ادبیات!)، نصیحت میشم!!
پینوشت ٢: جواب کامنتهاتون:(( قول میدم زود بدمشون *-* شما همچنان برام کامنت بذارین و مرزهای خوشحالی من رو درنوردید لطفا :)
[این تاخیرم واسه اینه که واقعا برام اهمیت دارن و باید روشون فکر کنم و وقت بذارم تا به بهترین نتیجه برسم، ببخشید لطفا]
- ۹۹/۰۴/۱۴
مامانت باید قدرت رو بدونه، من هیچوقت ویدئوهایی که برام میفرستند، باز نمیکنم. تو نه تنها باز میکنی، که تازه میبینی.