Big Little Lies
يكشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۰۸ ب.ظ
سلام.
میدونی، همهی سختی قضیه اونجاست که باید با خودت روبهرو شی. باید از خودت بپرسی «واقعا؟»، «این تویی؟ یا چیزی که حتی با خودت هم برای نشون دادن خود واقعیات رودروایسی داری و داری به چیز دیگهای وانمود میکنی؟» به خودت میگی «چرا؟» و «چرا نه؟» از خودت میپرسی که همهی این چیزها برای چی بوده؟ سعی میکنی مچ خودت رو بگیری و تو راست میگی. من همیشه فرار میکنم وقتی به جاهای سختش میرسه. هی باید یقهی خودم رو بگیرم که «هی، دو دقیقه آروم بگیر، دارم تازه میشناسمت.» میدونی، همهی سختی قضیه اونجاست که با خودت روبهرو میشی و میبینی چهقدر ترسناک و آسیبزننده بودی؛ اول از همه برای خودت و بعد برای اون آدمهایی که به خاطرشون به خودت آسیب زدی. شاید میما راست میگه، باید زودتر به نگارنده زنگ بزنم تا آسیبهای بزرگتری به بار نیاوردم.
- ۰۰/۱۰/۲۶