و لا یمکن الفرار من حکومتک.
سلام.
صبحها، کارهای خونه رو انجام میدم.
ظهرها، آزمایشگاه میرم.
عصرها، قهوه میخورم و توی ترافیک پادکست گوش میدم. گاهی هم ورزش میکنم.
شبها، شام میپزم و درس و کتاب میخونم. این روزها هم که مدام مینویسم.
با اینهمه، باز هم از نیمهشبها و بیقراریاش فراری نیست! و من هرشب، موقع مسواک زدن، توی آینه به زهرای تیکهپارهای چشم میدوزم و ازش میخوام که فقط امشب رو طاقت بیاره، بعدش راحتتر میشه. و هرشب، پوزخندی به خودم حواله میکنم که یعنی «تو که درست نمیگی، ولی باشه.» هر شب سی بار میشمرم که نخ دندون پایین و بالا بره بین دندونهام. با اینهمه از نیمهشبها فراری نیست.
- ۰۰/۱۱/۱۱
زهرا با این همه من بهت غبطه میخورم چون چیزایی رو داری که من ندارم. لذت ببر.