وصایای یک تازه به دورانرسیده در رابطه با قابلمههای روی گاز
سلام.
خب اول یک سری توضیح درباره این پست بدم و بعد بریم سراغ وصایا:)
- ببینید من تا قبل از این تعطیل شدنها واقعا توی آشپزی تعطیل بودم و نمیدونم الان هم قطعا با این همه خرابکاریای که میکنم احتمالا خیلی لایق این جایگاه توضیح و تشریح اینها نیستم ولی خب:)) میدونین تا قبلش دلیلم این بود که آشپزی یا کلا یک سری دیگه از کارها، صرفا الگوریتمن. یعنی خب هر کسی که سواد داشته باشه میتونه یک دستور تهیه رو بخونه و مرحله به مرحله انجامش بده دیگه. مثلا توی کتاب بامنشینان1 از سوفی میپرسن که آیا آشپزی بلده یا نه؟ و میگه بله که بلدم:)) و با خودش فکر میکنه با این که تا حالا امتحانش نکردم ولی سواد که دارم پس بلدم. اما خب وقتی توفیق اجباریش نصیبم شد فهمیدم کاملا در اشتباه محض بودم:)) میدونین شبیه چیه؟ اونجایی که پروفسور اسلاگهورن از بچهها میخواد که اون معجون عجیب و غریب رو درست کنن و همه سعی میکنن عین دستورکار انجام بدن اما هری کتاب شاهزاده دورگه رو داره و خب همه چیزهای دیگه که توی دستورکار نیومده توی اون اصلاح شده و اومده. و خب نیازی به گفتنش نیست دیگه، هری در آخر تنها کسیه که میتونه معجون رو درست کنه.[اینجا] بچهها احتمالا هرچیزی که منطقا الگوریتمه و میبینین که خب همه از پسش برنمیان، احتمالا به یک کتاب شاهزاده دورگه نیاز داره به هرحال:))
- جدا از بحث فمنیستیش که خیلی خیلی هم بحث مهمیه (چون خب هیچ علمی تا به حال اثبات نکرده که ژن آشپزی در زنها وجود داره و خب خیلی از زنها هم ممکنه وجود داشته باشن که از این کار خیلی اذیت بشن (نمونهش داره براتون پست مینویسه همین الان) و خب دیگه خیلی حرف نمیزنم دربارهش و ارجاعتون میدم به کتاب «ما همه باید فمنیست باشیم»2)، واقعا این مسئله جنسیتپذیر نیست! یعنی خب من نمیفهمم چرا بعضیها اینقدر افتخار میکنن به اینکه هیچ غذایی رو نمیتونن درست کنن و تا حالا دست به مواد اولیه هیچ غذایی هم نزدن:| در واقع باورم نمیشه که ممکنه یک پسر توی خونه تنها بمونه یا هرجا و نیاز به غذا داشته باشه و بلد نباشه که برای خودش چیزی درست کنه و خودش رو نجات بده! حالا یعنی کلا این خیلی مهمه که یک مهارت رو داشته باشین چه ازش استفاده کنین چه نه!
خب دیگه بریم سراغ توصیههای من علاوه بر تمام اون چیزهایی که توی کتابهای آشپزی و دستورپخت غذاها نوشته شده:)
- کلیشه یک بند انگشت آب روی برنج برای پخت پلو رو فراموش کنید!!! دوستان یک بند انگشت آب واقعا زیاده براش. حالا البته نمیدونم به قد انگشت هم احتمالا ربط داره ولی خب به هرحال. من بهش ایمان داشتم جدا اما بعد از هزاربار امتحان کردنش و هربار با بهونه این که شاید من دقیق مقدار آب رو نریختم و دوباره دفعه بعدی امتحان کردن، و هردفعه شل شدن پلو فهمیدم که باید دست از این اعتقاد راسخ بردارم:))
خب انگار این نکته چندان هم قابل اطمینان نیست و به نوع برنج هم ربط داره.
برای اطلاعات بیشتر به کامنتها مراجعه شود :دی
- برای پخت مرغ یا جا افتادن خورش با خیال راحت به مقدار زیاد آب بریزید توی قابلمه یا تابه و درش رو ببندید و زیرش رو کم کنید و بذارید بپزه! این رو هیچجای اون دستور پختها ننوشته ولی کمترین زمان براش حدود نیمساعته! یعنی ممکنه قبل از اون ببینید که آب داره میجوشه یا آبش تموم شده یا هرچی و فکر کنین که درست شده! نه عزیزان! محض رضای خدا مثل من، صدبار مرغ پختهنشده ندید دست خانواده:))
- هرجا توی هر مرحلهای از پخت غذا احساس کردین غذاتون خوشگل نیست، بهش رب اضافه کنین:) فقط مواظب باشین اونقدر زیاد نشه که مزه خامی رب بمونه توی غذاتون! یا بذارید خوب بپزه یا رب کمتری استفاده کنین.به هرحال این هم کاریه که من خیلی با خانوادهم کردم :دی
- باز هم توی هر مرحلهای احساس کردین از بوی غذاتون خوشتون نمیاد یک نیممشت پیازداغ بهش اضافه کنین. چیزی که من از پیازداغ دیدم واقعا معجزه بوده. یعنی نه بو و مزه پیاز رو میده و نه هیچی واقعا. فقط همونکاری که میخوای رو برات انجام میده. مثل این مسکنها که خودشون میدونن باید درد کجا رو آروم کنن :دی
- اوصیکم به سیر:)) از معجزه سیر تازه غافل نشید:) و فکر نکنید چون من خودم شمالیام دارم این رو بهتون میگم. نه بچهها من از بو و مزه سیر واقعا متنفرم اما مثلا اگر برای یک غذای حدودا 4 یا 5 نفره به اندازه یک تا یک و نیم حبه سیر رو رنده کنید و توی غذا بپزیدش، یک مزه عجیبی رو بهتون میده. یعنی واقعا نمیتونم توصیفش کنم، مزه سیر نیست و مزه هیچچیز دیگهای هم نیست فقط مزه غذاتون رو جادویی میکنه براتون. انگار مزهای که یکبعدی بوده (دامنه تکبعدی) رو با تابع s (سیر) میبره به یک برد nبعدی (n>1) { در واقع تمام سواد وی از ریاضی2 همینقدر است و الان به جای خواندن ریاضی برای امتحان هفته بعدش دارد وصیت مینویسد:)) }
- برای این که سیبزمینیهایی که سرخ میکنیم شبیه سیبزمینیهای بیرون ترد و باحال بشه چه کنیم؟ خب دوستان سیبزمینیهای خلالی شدهتون رو بندازین توی آب-نمک در حال جوش (اگر دوست داشتین رنگ سیبزمینیهاتون زردتر بشه میتونین یک کم زردچوبه هم بهش اضافه کنین) و بذارید چنددقیقه برای خودش اون تو بپزه. خیلی هم نه اما کمی از خامی اولیهش دربیاد و بعد درشون بیارین و بذارین سرخ بشن. حالا به نظاره زیباییهای سیبزمینی سرخکردهتون بشینید:)) چیز دیگهای که درباره این روش خیلی خوبه اینه که نمک کاملا به خوردش رفته و به نظرم مزهش بهتر هم میشه.
درواقع خودم هم الان دلم خواست:))
- دیگه فکر نمیکنم نیاز باشه به یک سری بدیهیات اشاره کنم دیگه؟ مثلا مثل این که هنوز اثبات نشده که برای پنیرپیتزا یا قارچ یا فلفل دلمهای دقیقا چه وردی خونده شده که اینقدر کار راه بندازن و حال خوبکنن؟ ولی خب هروقت دیدین دوست داشتین واقعا با غذاتون خوش بگذرونین (بیشتر برای عشقوحال مجردی یا حتی تنهایی البته پیشنهاد میشه:دی) یک کم از این چیزهای جادویی رو با چندتا چیز دیگه قاطی کنین و حالا شما یک جادوگرین که میتونه غذاهای جادویی معرکه درست کنه:)))
- آممم یک چیز دیگهای که هنوز خودم بهش نرسیدم اما در تلاشم اینه که دستپخت خودتون رو پیدا کنید. نمیدونم مثلا ببینید با کدوم ادویهها راحتترین یا دقیقا هرچیزی رو چهقدر باید استفاده کنید یا چه زمانی بپزید. میدونین خب مهمه واقعا که شبیه برند خودتون باشه همه چیز. هرکسی که غذاتون رو خورد بدون اعلام کردن هیچچیز بفهمه که نهایتا از کی باید تشکر کنه! :دی
فکر کنم دیگه تموم شد و بذارید بگم. من همچنان نه پلوهام خوب میشه و نه مرغهام خوب میپزه و نه خورشهام خوب از آب درمیاد (در واقع کلی خاطره مسخره و خیلی خندهدار با همین آشپزیم درست کردم که یک سریهاش رو توی یکی از کامنتهام به آنه گفتم. ببینید:)) ) ولی اینها چیزهایی بود که دیدمشون و فکر کردم شاید به درد یک نفر حداقل بخوره:) شما هم بیاین از توصیههاتون بهم بگین لطفا:)
پینوشت: کسی هست که بدونه چه جوری میشه آدرس یک کامنت خاص رو پیدا کرد؟ روشی به جز این که توی آمار آخرین نمایشها، یک نفر برای دیدن پاسخ کامنتش وارد بشه!
بعدنوشت: علیِ علیآباد کمکم کرد و تونستم لینک کامنتم رو بذارم و شما رو توی وبلاگ آنه همینجوری رها و سرگردون نکنم:)) خلاصه که برید مراتب تشکر رو ازش به عمل بیارید *-*
+ این که قراره یک کم دیگه جواب کامنتهاتون رو بدم میشه ناراحتتون نکنه؟:(
و این که براتون کامنت نمیذارم و باز هم قراره یک کم دیگه بیام برای پستهای این چندوقتتون هم کامنت بذارم هم لطفا بهتون القا نکنه که من همه رو جمع کردم که بعدا بخونم! نه من کلی پست رو ذخیره کردم که خوندمشون و باید براشون کامنت بذارم ولی لعنت به امتحانها :((
1. کتاب «بامنشینان»، اثر کاترین رندل، نشر پیدایش
2. کتاب « ما همه باید فمنیست باشیم»، اثر چیماماندا انگوزی آدیشی، نشر کولهپشتی
- ۹۹/۰۴/۱۱
سلام بهتون
در مورد یک بند انگشت آب!!
به برنج بستگی داره^^
بعضی برنج ها اصطلاحا خیلی بی جون هستن، زود تر با آب کم می پزن اما بعضی ها جون دارن و به آب و زمان بیشتری برای پخت نیاز دارن.
به تجربه است فقط:))