بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

به صرف چای وانیلی و بیسکوئیت نارگیلی.

قسم به تلاش 2 (برای کنکوری‌ها)

يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۵ ق.ظ

سلام.

امسال انگار کنکوری‌های بیان خیلی خیلی بیشتر از سال‌های پیشن و قضیه اینه که اکثرشون هم دوست‌های خوبی برای من بودن و هستن و من واقعا دوستشون دارم از ته قلبم. یک چندتا خاطره، یک کم حرف و چندتا توصیه هست که شاید بد نباشه از من بشنوین. البته این‌ها فقط تجربه منن و ممکنه همشون درست نباشن یا برای شما مناسب نباشن. از الان هم بگم می‌دونم که وقت ندارید و ببخشید که طولانی شد:(

اول این پست حریر هم بخونین، حالتون رو جا میاره:)

در وصف هفته آخر:

فکر می‌کنم یک‌بار به آنه گفتم ( هرجا سخن از کنکور است، نام آنه می‌درخشد:/) که من واقعا هفته آخر و در واقع ماه آخر فقط خوش گذروندم، کنارش درسم هم ادامه دادم. در واقع کل سال کنکور برای من همین بود ولی حالا نمی‌شه خیلی عمومیت داد بهش، به هرحال هفته آخر، هفته شماست. هفته اینه که بشینی یک‌ گوشه و با خودت صحبت کنی. آروم باشی و به خودت اعتماد داشته باشی. احتمالا بچه‌های کنکوری بیان خسته شدن دیگه این‌قدر که من این توصیه رو بهشون کردم: اعتماد به نفس! بچه‌ها من تلاش شما رو دیدم، صبرتون رو جلوی همه این تعویق‌ها دیدم، دیدم که چه‌طور تا لحظه آخر همه چیز امید داشتید، امید واقعا مهمه. بذارید یک ماجرایی رو تعریف کنم. خب من دوست‌های زیادی دارم و واقعا موقع تولدم معمولا تا یکی دو هفته درگیر تولد و تولدبازی‌ایم؛ سال کنکور هم از این اتفاق مستثنا نبود. یک هفته تمام شادی و مسخره‌بازی و خنده و آخر هفته، من که حتی نرسیده بودم بودجه‌بندی رو کامل بخونم، آزمون آزمایشی داشتم! و بچه‌ها باورتون نمی‌شه، توی اون آزمون درخشان بودم، همه مسئول‌های مدرسه دهنشون باز مونده بود اصلا! حالا چرا؟ چون حالم خوب بود و به خاطر محبت‌های دوست‌هام به خودم اعتماد پیدا کرده بودم؛ واقعا دلیلی جز این پیدا نکردم. هفته آخر واقعا وقت به سرکوفتن و آی و وای که من کاری نکردم و «تف تو کنکور» گفتن نیست. خودتون رو بغل کنین و هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدین:) می‌تونین خلاصه‌هاتون رو یک دور دیگه بخونید یا یک نگاهی به غلط‌های آزمون‌هاتون بندازین یا اصلا درس‌های حفظی رو یک دور دیگه بخونین، لغت حفظ کنین یا حتی تست ریاضیات بزنید! هیچ چیزی وجود نداره که شما رو مجبور کنه، هیچ‌چیزی. اگر حالتون رو خوب می‌کنه بدونید که اکثریت مشاورها می‌گن این هفته بهتره که ساعت مطالعه‌تون رو بیارید پایین، به خودتون آسون بگیرید. اگر هم دوست دارید تا آخرین لحظه تلاش کنید بدونید که آدم‌های خیلی زیادی بودن که تا دم در حوزه داشتن مثلا لغت زبان حفظ می‌کردن! همیشه یک راهی برای تایید خودتون هست و لطفا لطفا لطفا راهش رو پیدا کنید. به خودتون امید داشته باشید و بدونید که تلاشتون رو کردید.

 

در وصف روز و شب آخر:

یک‌سری پیشنهاد هست که می‌تونین روز قبل انجامشون بدین. مثلا این که روز قبل برید حوزه کنکورتون رو ببینید، راه رو یک نگاهی بندازید و حتی شاید بتونید با هماهنگی نگهبان‌ دم در برید و داخل رو هم ببینید. بذارید از روز قبل از کنکور خودم بگم اصلا:

من واقعا پارسال کوچک‌ترین استرسی نداشتم، واقعا به آینده فکر نمی‌کردم و همین کافی بود برای این که هرچیزی پیش میاد بپذیرم. بعد روز قبل کنکور یک لیست از کار بهتون می‌گن احتمالا که باید انجام بدین. بهتون می‌گن اون روز به هیچ وجه از ظهر به بعد درس نخونید، کلا فراموش کنید که کنکوری‌اید. من هم از دار دنیا یک گوشی نوکیا 1100 داشتم و یک کورنومتر و تعداد مدیدی کتاب و برگه و دفتر! همشون رو جا گذاشتم توی اتاق و وسایلم و لباس‌هام رو آوردم و توی هال روی میز چیدم؛ هرچیزی که در ادامه روز و فردا نیاز داشتم بهش. حتی ازشون عکس هم گرفتم، بذارید نشونتون بدم:)

می‌بینید زمان‌شمارش صفر شده؟ مال شما هم قراره بشه:))

  • از کارتتون چندتا پرینت بگیرید و داشته باشید، از قبل امضا و اثر انگشتش رو بزنید ( نوشته که باید اون‌جا امضا کنید ولی الکیه) که اون‌جا وقتتون هدر نره! ولی محض احتیاط یکی از کارت‌هاتون رو امضا نکنید و خودکار هم با خودتون داشته باشید.
  • همون چیزهایی که سر آزمون‌های آزمایشی می‌خوردین رو با خودتون ببرید، هیچ فرقی با اون آزمون‌ها نداره. می‌تونین مثل من خرماهاتون رو ریز کنید که بین درس‌ها بدون معطلی بخوریدشون. (البته با این وضعیت کرونایی راستش ایده‌ای ندارم که قراره چه جوری باشه!)
  • سنجاق قفلی برای سنجاق کردن کارت به مقنعه یا پیرهنتون. این هم فقط برای این که معطل چک کردن کارتتون وسط آزمون نشید.
  • مداد، اتود یا هرچی که راحتید باهاش تست بزنید. من کل سال کنکورم رو با همون اتود سیاهه گذروندم، می‌گن که به هیچ‌وجه با اتود تست نزنید ولی چرت می‌گن، همه تست‌های من خونده شد! ولی خب احتیاط هم بکنید و یک اتود یا مداد اضافه با خودتون ببرید. پاک‌کنتون هم می‌تونید بهش یک نخ وصل کنید که از گردنتون آویزون کنید و دنبالش نگردید. البته این بخش فان قضیه ست وگرنه من که ازش استفاده‌ای نکردم.
  • لباس خنک و گشاد بپوشید و اوصیکم به لباس گرم:)) البته من سرمایی‌ام و هم شال‌گردن با خودم بردم و هم ژاکت، اما از آدم‌های دیگه هم خیلی شنیدم. حوزه رو برای راحتی شما تبدیل به سیبری می‌کنن با کولر. این برای این که نخواید جاتون رو عوض کنید از سرما یا گرما.
  • ساعت. من از یکی از دوست‌هام شنیدم که برای احتیاط دو تا ساعت ببر که اگر یکی‌ش خوابید از تایم جا نمونی. البته اون اتاقی که من توش بودم ساعت داشت ولی خب الان فرق می‌کنه، شما تو سالن‌های بزرگید.
  • برای شما احتمالا ماسک اضافه و ماده ضدعفونی هم باید بهش اضافه کرد.
  • همه وسایلتون رو توی یک چیز شفاف‌طور بریزید و ببرید با خودتون. گوشی هم ترجیحا همراهتون نباشه، خانواده بالاخره پیداتون می‌کنن.

بعدش من در اتاقم رو با تمام محتویات توش بستم و قفل کردم و کلیدش هم دادم دست مامانم. این‌جا ممکنه با دور شدن از کتاب‌هاتون فکر کنید که هیچی یادتون نمونده و محض رضای خدا، پس یک سال چی کار داشتین می‌کردین؟ این فقط یک حسه که تا ساعت 8صبح فردا هم ممکنه همراهتون باشه، من حتی یک فرمول ساده هم یادم نمی‌اومد اما به محض این که سوال‌ها رو ببینید همه چیز سرازیر می‌شه به ذهنتون. طبق توصیه همگانی رفتیم تا دم در دانشگاهی که حوزه‌م بود و برای اولین‌بار توی عمرم بدترین استرس دنیا اومد توی دلم! واقعا به شدت حالم بد شد و فکر کنم اصلا قندم هم افتاد حتی. دیگه با مامانم دوتایی رفتیم کهف‌الشهدا و بچه‌ها من واقعا آخرهاش این‌جوری بودم که دیگه چه دعایی باید بخونم؟ واقعا آمادگی‌ش رو داشتم مفاتیح رو ختم کنم همون‌جا :)) وقتی که آروم شدم دیگه، برگشتیم که بریم خونه. می‌خواستم سر راهم به خونه برادرم هم سر بزنم، در واقع اون روز فقط شما می‌خواین یک‌جوری وقت بگذره. ولی خب دیگه یک‌کم دیر شده بود و من هم نگران ساعت خوابم بودم. یه دوش آب گرم هم گرفتم و رفتم توی اتاق سابق برادرم که بخوابم. (چون در اتاق خودم قفل بود) فکر کنم حدود 11 این‌ها بود که خوابم برد، واقعا یادم نمیاد ولی فکر کنم خیلی خوب خوابیدم. حالا اگر خوابم نمی‌برد هم نگرانی‌ای از بابت نخوابیدن نداشتم. می‌دونین شب نخوابیدن روی عملکرد صبحتون تقریبا هیچ تاثیری نمی‌ذاره. از بعدازظهر به بعد کم‌کم بی‌حال می‌شید و سردرد و این‌ها میاد سراغتون. پس اگر خوابتون نبرد نگران نباشید، هیچ اتفاقی نمی‌افته.

 

در وصف روز کنکور:

صبح پاشدم و از یادآوری این که باید دوباره برم همون‌جایی که دیروز رفتم و داشتم می‌مردم، استرس گرفتم. البته استرس گذرایی بود؛ می‌تونین برای آرامش بیشتر گل‌گاوزبون هم بخورین. خلاصه که یک صبحانه عادی، مثل هرروز، خوردم و راه افتادیم سمت حوزه. می‌گن که در حوزه ساعت 7 بسته می‌شه (امسال رو نمی‌دونم واقعا! روی کارتتون نوشته به هرحال) البته که اگر دیر رسیدین نگران نباشین، تا 8 و ربع هنوز بچه‌ها داشتن می‌اومدن توی حوزه، ولی خب از زود رسیدن که ضرر نمی‌کنید. دم در حوزه یک عالمه مادر و پدرِ به شدت نگران، تا شعاع20، 30متری در ایستاده بودن و تقریبا راه ورودی بسته شده بود. بعد فکر کن مامانم من رو این‌ور خیابون پیاده کرد و گفت برو خدا به همراهت:)) خلاصه که من به هرسختی که بود خودم رو از بین جمعیت کشوندم داخل و بین راه هم مجبور بودم مادرهای گریون رو آروم کنم که نه چیزی نیست، نگران نباشید:)) (البته فکر کنم این آپشن برای شما نیست دیگه به خاطر کرونا)

خلاصه رفتم اون‌جا و دوست‌هام رو پیدا کردم. با هم رفتیم جامون رو پیدا کردیم، شماره روی صندلی رو چک کردیم با شماره‌ کارتمون، وسایلمون رو گذاشتیم و رفتیم یک‌کم بگردیم توی دانشکده. چون حدود یک ساعت وقت داشتیم. نزدیک‌ترین سرویس بهداشتی رو هم پیدا کردیم و فکر کنید که می‌رفتیم، می‌نشستیم سر جامون و زمان می‌گرفتیم که از لحظه پا شدن تا رسیدن به دم در دستشویی چه‌قدر قراره زمان ببره. بعد تازه مسابقه می‌ذاشتیم که هرکی زودتر برسه به اون‌جا:))) رسما حوزه رو گذاشته بودیم رو سرمون و بچه‌های دیگه هم که ما رو می‌دیدن این‌جوری استرسشون ریخت، البته خب واقعا بعضی‌ها هم به سکوت نیاز داشتن که نمی‌دونم، یک‌کم پشیمونم به خاطرش ولی کلا دانشگاه خیلی بزرگ بود و خیلی هم سرسبز. می‌شد برن تو حیاط. یعنی کلا از همه امکاناتتون استفاده کنید اگر نیاز داشتید. راستی یادتونه گفتم یک ساعت اضافه داشتم؟ اون رو دادم به دوستم که ساعتش رو فراموش کرده بود بیاره! دیگه از هفت و نیم این‌ها فرآیند آزمون شروع شد و باید می‌نشستیم سرجامون و با هیچ‌کس حرف نمی‌زدیم! من اون‌جا برای این که آرامش داشته باشم، فکرم رو مشغول کردم. دانشگاهی که حوزه‌م بود، دانشگاه شهید بهشتی بود، اول سعی کردم یک سلام و ابراز ارادتی به این فرد داشته باشم و بعد هم دیگه یک‌کم قرآن و این‌ها خوندم برای خودم. توی همین حین دفترچه‌ها رو گذاشتن جلومون. حالا شما که فاصله‌تون قراره حدود دو متر باشه ولی جوری که می‌گن، کد دفترچه هرکسی متفاوته با اطرافیانش. (البته کل ردیفی که من توش بودم کد B بودیم، پشت‌سریم همون‌موقع ازم کد دفترچه‌م رو پرسید و من چون زیادی ساده بودم و می‌ترسیدم که حرف بزنم، دفترچه‌م رو نشونش دادم و از قضا که جفتمون کدمون یکی بود. شما از این کارها نکنید. حساب رو بذارید روی متفاوت بودن، ولی کلا با افراد غریبه‌ هم نمی‌خواد اون وسط حرف بزنید که بلایی که سر من اومد سرتون بیاد:)) )

خلاصه ساعت 8 شد و گفتن که دفترچه‌ها رو باز کنیم. واقعا 5دقیقه اول فقط می‌لرزیدم و هیچی از سوال‌هایی که می‌خوندم متوجه نمی‌شدم، بعدش کم‌کم به خودم اومدم و دیگه حسم واقعا خیلی خیلی عادی بود. از اون فضا فاصله گرفته بودم انگار و غرق سوال‌ها شده بودم، انگار فقط من بودم و یک میز و یک دفترچه عمومی و یک پاسخبرگ روش! شبیه آزمون آزمایشی‌ها، واقعا شبیه همون‌ها داشتم می‌خوندم و پیش می‌رفتم و اصلا حواسم نبود که ئهه این همون کنکوره.

بذارید بگم، استرس نگیرید، پشت بلندگو هرررررچی دلشون می‌خواد می‌گن و واقعا براشون اهمیتی نداره که شما دارید امتحان می‌دین. تقریبا هر یک ربع یک‌بار، اعلام یک بند جدید می‌کنن. اون‌ها اصلا به شما ربطی نداره، برای مراقب‌هاست که عملا اون‌ها هم کاری نمی‌کنن. تازه حوزه ما هم‌زمان کنکور انسانی هم برگزار می‌شد و اون‌ها زمان کنکورشون یه ده‌دقیقه‌ای کمتر از کنکور ریاضیه، یک‌بار تایم تموم شدن کنکور هم اعلام کردن که زهره‌ترک‌وار به کارمون ادامه دادیم.

ببینید در حین کنکور بغل‌دستی من خیلی استرس داشت و تقریبا 4بار یا حتی بیشتر رفت دستشویی و برگشت و هردفعه باید از جلوی من رد می‌شد، پاش هم خیلی تکون می‌داد که این قضیه من رو خیلی اذیت می‌کنه واقعا. ممکنه چنین چیزهایی پیش بیاد، خودتون رو آماده کنید براش. من واقعا انقدر برای تمرکزم تلاش کرده بودم که با دیدن تکون دادن پای بقیه، خراب نشه، که واقعا اصلا انگار متوجه نمی‌شدم. ایشالا که مشکلی پیش نمیاد ولی کسی اون‌جا به فکر شما نیست واقعا! خودتون به فکر خودتون باشید. اگر دوباره برمی‌گردید جواب‌ها رو ببینید به هیچ‌وجه عوض نکنید جواب‌هاتون رو، معمولا آخر جلسه ذهن آدم خسته‌ ست و پاسخ‌های دوم درست از آب درنمیان. شماره سوالات هم حالا تک‌به‌تک یا پنج‌تا پنج‌تا با پاسخبرگ چک کنید که خدایی نکرده یک وقت اشتباه نزنید.

 

در وصف بعد از کنکور:

ساعت 12:10 پشت بلندگو گفتن که «داوطلبان گرامی، زمان پاسخگویی به سوالات به اتمام رسیده.» و باید برگه‌هامون رو می‌ذاشتیم زمین همه و آقای مراقب می‌اومد جمع می‌کرد مثلا. ولی خب مراقبمون خیلی پیر و مهربون بود و کلا خیلی کاری نداشت، بنابراین بچه‌ها تا پنج شش دقیقه بعدش هم هم‌چنان داشتن به کارشون ادامه می‌دادن! حالا مهم نیست، احتمالا اون‌موقع انقدر استرس این رو دارید که ازتون تقلب بگیرن و ایشالا ای‌قدر همه‌چیز خوب پیش رفته که دیگه امیدتون به اون پنج دقیقه اضافه نیست. ولی خداوکیلی حتی اگر مراقبتون پیر بود هم این کار رو نکنید، استرسی که اون لحظه هست واقعا زیادیه و احتمالا سوال‌هاتون رو اشتباه جواب می‌دید یا عوض می‌کنید!

بعد از اون زمان من تا مدت‌ها روی صندلی‌م نشسته بودم و از خستگی به روبه‌رو خیره شده بودم، دوستم اومد بلندم کرد گفت «باورت می‌شه؟ کنکور رو دادیم:))» و بعد جفتمون از خوشحالی جیغ کشیدیم که توی حوزه همه برگشتن نگاهمون کردن ولی می‌ارزید:دی

اون دختره یادتونه گفتم کد دفترچه‌م رو پرسید؟ آخر امتحان عذاب‌وجدان گرفت و بهم گفت ببخشید:( من یک بخشی از ادبیات رو از روی تو زدم. من کاملا با چشم‌های خمار خسته این‌جوری بودم که «جااااان؟» آره خلاصه. ممکنه از روتون تقلب کنن ولی خدایی کار احمقانه‌ایه، این از کجا می‌دونست که من شانسی نمی‌زدم آخه؟ حداقل می‌خواین تقلب کنین از بچه زرنگ کلاس خودتون که می‌شناسینش تقلب کنین :دی. بعد هم این بغل‌دستی‌م که خیلی استرس داشت با یک حالت درمانده‌ای بهم گفت تو خوب دادی؟ گفتم چه سوالیه آخه الان؟:)) گفت آخه من می‌دیدم تو همه تست‌ها رو پر کردی، استرس می‌گرفتم. من هم بهش گفتم نه بابا خیلی‌ش رو شانسی زدم (با این که شانسی زدن واقعا ابلهانه ست) که حداقل حسش به همین لحظه خوب بشه، چون احتمالا ما که هیچ‌وقت همدیگه رو نمی‌بینیم، بذار فکر کنه شانسی زدم:دی. ولی جدی به برگه‌های بقیه نگاه نکنید، هرکس یک استراتژی‌ای برای پر کردن داره و ممکنه همین به شما استرس بده. آره خلاصه مواظب خودتون باشید :))

بعد هم نمی‌دونم شما دانشگاه شهید بهشتی رو دیدین یا نه؟ همش شیبه، بعد دست و پا در آورده! کلا روی کوه ساخته شده و واقعا کوه‌نوردیه بالا رفتن ازش. من و چندتا دوست‌هام که با هم توی یک دانشکده بودیم، از دم در دانشکده تا سردر عین دیوونه‌ها از خوش‌حالی دوییدیم و کلی بالا پایین پریدیم. آره خلاصه می‌خوام بگم هنوز هم به حس آزادی اون لحظه‌هام حسودیم می‌شه:))) در واقع خوش به حالتون که قراره تجربه‌ش کنید:)))

 

بزرگترین آرزوهای خوب رو براتون می‌فرستم و دوستتون دارم.

قول بدید که توی هر سه مرحله‌ای که نوشتم مراقب خودتون باشید :)

  • ۹۹/۰۵/۲۶
  • جوزفین مارچ

نظرات  (۲۰)

حالا من بعدا می‌آم مراتب تشکرات و سپاس‌گذاری خودم رو با تفصیل اعلام می‌کنم، فعلا فقط بگم که خیییلیی زیاد ممنووونم =) ایشالا همه به خیر و خوشی از پسش بربیایم.

پاسخ:
:)))
خواهش می‌کنم:)
استیو موفق باشی:)

یعنی تا حالا پست کنکوری‌ای ننوشتی که اسم من توش نباشه D= ولی آقا طبیعیه من ذوق میکنم از دیدن اسم خودم؟ :-" =))))) 

 

آقاااااا خیلی مرسی واقعا که نوشتی برامون ^_^ دقیقا من واسه‌ی خودم برای بعد کنکور یه حالی مثل حال تو متصور بودم و حتی ممکنه از شدت ذوق و خوشحالی گریه‌م بگیره :دی (البته تا حالا گریه خوشحالی نکردم ولی خا :/) 

بعد گفتی از سراشیبیش دوییدین و اینا یاد خودم و یاسمن افتادم که بعد مسابقه و با مدال طلا تو گردنمون کل سراشیبی علم تحقیقات رو مثل خلا دوییدیم ^___^ 

 

اونی هم که پست کپی کرده منم :دی میخواستم واسه یاسمن بفرستم. 

 

اها اقا خدایی با اتود زدی؟ اینا ما رو کشتن بس که گفتن با مداد :/ 

 

آقا یه سوال. سر جلسه نمیذارن مقنعه رو دراری؟ مثلا دراری بعد از پشت بندازی رو سرت. من تمام آزمون‌های گزینه دو رو که میدادیم اینکارو میکردم بعد قشنگ میفتاد رو صورتم و کسی رو نمیدیدم و راحت بودم. 

 

من سر آزمون اول گزینه۲ از بس که نزدیک بودیم به هم یهو پاسخنامه بقلیمو دیدم و گرخیدم :| و از اون به بعد بود که روش مقنعه رو اجرا کردم! :))) 

پاسخ:
نه نه عادیه:))) من اگر اسمم حتی برای فحش هم توی یک پست باشه ذوق می‌کنم:)))
خب حالا مگه من چندتا پست کنکوری نوشتم؟:-"

خواهش می‌کنم دخترم:)) ببین اگه بعد کنکورت جیغ نزنی، از من نیستی:دی :)))

آره آره اتفاقا می‌خواستم بگم اگر دوست دارین برای دوست‌هاتون هم بفرستین. من خودم جرئت نمی‌کنم برای سال‌پایینی‌هام بفرستم، وگرنه خیلی دوست دارم این حرف‌ها رو به اون‌ها هم بگم.

آره بابا. تا روز آخر هم این مشاورمون کله‌م رو کند ولی نمی‌تونستم با مداد حل کنم سوال‌ها رو و اعصابم هم خرد می‌شد که بخوام اتود و مداد رو هی عوض کنم. تااازه هی بهم می‌گفت حداقل یه اتود با نوک بزرگ‌تر داشته باش، من اول با 0.3 می‌نوشتم بعدش کردمش 0.5. انتظار داشت برسونم به 0.7 که دیگه کور خونده بود:دی
آره ولی تو اگه عادت داری حالا عوضش نکن.

آممم ببین اصولا نباید مشکلی داشته باشن! اگر خودت مشکلی نداری، اوکیه فکر کنم. البته دقیق نمی‌دونم من واقعا حواسم نبود اون‌جا خودم هم امتحان نکردم!

:)))

سلااام آفرین بر تو (D:) با این پست :)) 

حس سبکی بعدش خیلی خوبه.

چه تجربیات جالبی :)) منم روز کنکورم رو خیلی دوست داشتم، عملکردم خیلی معمولی بود در کنکور ولی آرامش داشتم و از صمیم قلبم هم برای همه‌ی کنکور‌ی‌ها دعا می‌کنم که دل‌هاشون آروم باشه :) 

 من حوزه‌ام دانشگاه فردوسی بود، این دانشگاه سرسبزهD: ، من هم طبقه‌ی دوم یا سوم دانشکده‌ی داروسازی بود صندلیم ، و روبروم با فاصله‌‌ی چندمتر یک پنجره‌ی بزرگ بود و من اینگونه بودم که یکم تست می‌زدم و هروقت خسته میشدم با خیال راحت چندلحظه فضای سرسبز و درخت‌های بلند روبروم رو تماشا میکردم و باز هی آرامش میگرفتمD: خدا رو شکر :) بعد خواهرم بهم گفته بود که سرویس بهداشتی رو پیدا کنم که اگر لازم شد وقتم سر دنبال کردنش نره، و من وقتی نشستم رو صندلیم دیدم سرویس بهداشتی هم سمت چپ منه D: اینجا بود که میشه گفت "من و این همه خوشبختی محاله" ولی ! "دولت مستعجل بود!"، زیرا من اصلا لازم نشد برم و اینکه بقیه هی رفت و آمد داشتن بهش، البته اونطوری نبود که تمرکزم بهم بخوره خیلی :) 

راستییی T_T من با خودم آب برده بودم و نخود کشمش و انجیر خشک و اینطور چیزها، ولی بهمون کیک میدادن منم کیکم رو گذاشتم پایین صندلیم که بعد کنکور بخورمش ولی از آخرم جا گذاشتمش :)

راستی اولش هم چالش برانگیز شروع شد چون دفترچه‌ی همه رو که گذاشتن کنار صندلی، مال من نبود :) دیگه بندگان خدا مراقب‌ها، دونه دونه چک کردن مال بقیه رو و مال من چسبیده بود به دفترچه‌ی جلوییم :) بخاطر جلد پلاستیکی که داشتن :) البته اینم خوب بود چون روحیه‌ام رو عوض کرد :) 

ان‌شاءالله همه‌ی کنکور‌ی‌ها به سلامتی و خوشی کنکورشون رو بدن :) 

پاسخ:
آفرین بر خودت که خوندی پست رو و از ضمیر مفرد هم استفاده کردی :)) یه دست برای این بچه بزنین:))))
مهم الان اینه که از نتیجه‌ش راضی‌ای و جای درستی قرار داری *-*
آقا من با شواهد واقعا خوبی فکر می‌کردم تو تهران زندگی می‌کنی، الان فهمیدم نه مشهدی‌ای، بعد کلا قاطی کردم:)
ولی چه باحال که جلوت پنجره بوده:))) بابا ایول، خیلی موقعیت خوبی داشتی دیگه تو ^-^ ولی اون قضیه رفت‌وآمد واقعا آدم رو پیر می‌کنه:/ دولت مستعجل رو خیلی خوب اومدی:))) آره بابا معمولا آخه استفاده نمی‌شه ولی خب محض محکم‌کاری آدم بدونه مکانش رو بد نیست:دی
به ما تازه دوتا آب و یک کیک دادن، من هم چون عادت نداشتم کیک بخورم وسط آزمون نخوردم. بعد فکر کن بعدش کنکورهای زبان و هنر هم دادم و دیگه می‌تونستیم تو خونه‌مون آب‌فروشی راه بندازیم :دی. ولی واقعا دیگه کنکور معروفه به کیک و ساندیسش، تو جاش گذاشتی اومدی؟:( حالا اشکال نداره ایشالا کنکور ارشد :دی

آخ آخ آخ ولی این چالش‌های قبل شروع کنکور خیلی وحشتناکه! قشنگ آدم از استرس با خاک یکی می‌شه:/ یکی از دوست‌های من هم دوتا جا براش گذاشته بودن توی دو تا طبقه مختلف و بهش گفتن که تو می‌خواستی تقلب کنی که دوتا شماره داشتی و این‌ها:// قشنگ تا یه هفته بعدش این‌ها درگیر بودن دنبال کارهاش!

ایشالا که بهترین چیزها براشون اتفاق بیفته:)
  • سُولْوِیْگ 🌻
  • این‌قدر پست باحالی بود که حتی منی که کنکوری نیستم با شوق تا ته خوندمش. =)

     

    مامانم می‌گه سر جلسه کنکور، قبل از این‌که شروع کنن به جمع کردن دفترچه‌های عمومی، مراقب یه ردیف دیگه صاف اومده کنار مامان من و دفترچه‌ش رو برداشته و رفته. بعد مراقب اصلی اومده و گفته پس دفترچه‌ت کو و از این حرفا، کلی به بنده‌خدا استرس داده بودن. ته‌ش هم معلوم نشده چرا اون طرف این کارو کرده. 

    پاسخ:
    ممنونم سولویگ:))

    اوخ اوخ اوخ. چرا آخه؟ واقعا وحشتناک بوده، بعد این مراقب‌ها خودشون نمی‌فهمن انگار!
     بابا من واقعا این‌قدر اونجا استرس این رو داشتم که ازم تقلب بگیرن سرم رو از روی میزم بالا نمی‌آوردم حتی!! بعد دیگه واقعا می‌ترسیدم حرف بزنم، یه وضعی بود :دی

    سلام :)

    خیلی قشنگ و جامع نوشتی بودیش :)

    ان شاءالله همگی موفق باشن

    پاسخ:
    سلام:)
    ممنونم که خوندی‌ش:)
    ان‌شاءالله شما هم موفق باشین:)

    وااای سال کنکور ما دوباره اینو پست کنD: 

    با تشکر و آرزوی موفقیت برای دوستان کنکوری:)))

    پاسخ:
    من این‌ها رو جامع نوشتم و دیگه تقریبا اکثر تجربه‌های قابل‌انتقالم رو گفتم که دیگه کنکور ببوسم و بذارم کنار، واقعا حتی از دور هم که بهش فکر می‌کنم کثافتی بیش نیست ولی خب کثافتی بود که حالم باهاش خوب بود!
    آره خلاصه که این این‌جا می‌مونه ایشالا، اون سال بیاین خودتون بخونین من دیگه تکرار مکررات نکنم :دی
  • هلن پراسپرو
  • فقط برای اون لحظه ای که بلندگو میگه:«داوطلبان گرامی...» زندگی می کنم @_@

    پاسخ:
    آخ آخ آخ آخ:))))
    تو معنی زندگی رو کاملا متوجه شدی :دی

    همونی که گربه گفت :))

    پاسخ:
    همونی که به گربه گفتم :)) 

    چه خوب بود این! ممنون که نوشتی، نیاز داشتم.

    امیدوارم همه کنکوری‌های بیان موفق بشن امسال. 

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم*-*
    فاطمه تو هم امسال کنکوری‌ای؟ 
  • بنیامین بیضایی
  • یکی از دوستای سوالاش رو وارد پاسخ‌برگ نکرده بود و زمان تموم شد مراقب بالاسرش وایستاد حدود ۵ دقیقه تا همه سوالات رو وارد کنه =))))))))))))))))))))

    پاسخ:
    این‌جاست که شاعر می‌فرماد
    پیشونی پیشونی، من رو کجا می‌شونی؟ :)))))

    فقط خواستم بگم خدا رو شکر کنکوری نیستم ها ؛))

    برای چی ؟

    خواستم پست رو بخونم که ببینم چی چی نوشتی ؟!:)

    دیدم وای من نمیتونم این همه رو بخونم جوزفین گیان :)

    ولی خوندم ها ولی کم خوندم :)

     

     

    ولی من یه توصیه کنم چون ممکنه سر جلسه امتحان بخاطر داستان کرونا نشه چیزی بخورن

    اگر میشه حتما صبحانه کمپوت گلابی/ سیب میل کنند خیلی انرژی زاست :) البته آب کمپوت متعادل صرف کنن چون به هر حال ممکنه برای دستشویی اذیت بشن :)

    ما که خیلی سال پیش کنکور دادیم یادمه وقتی این کمپوت گلابی رو صبحانه میل کردیم یادمه تو سر جلسه امتحان هیچی جز آب میل نکردم :)

     

     

    بعد بگم من دانشگاه شهید بهشتی رو متاسفانه دیدم :دی

    این کوهنوردیش واقعا سخت و طاقت فرساست :)

     

    سلام و عرض ادب خدمت جوزفین گیان  :)

    ایشالا همه کنکوری ها موفق و موید و سلامت باشن !

    سلامت برن سلامت برگردن ایشالا 🙏

     

     

    اولین کامنت روشناییم :))

     

     

    پاسخ:
    سلام واران گیان*-* خوش اومدی(این رو بعدا بهم یاد بده که چی می‌شه معنی‌ش:)) ) در واقع خوش روشن شدی:دی. خوبی؟ 
    اوه من حتی خودم هم نتونستم دوباره بخونمش، نمی‌دونم مردم چه‌جوری می‌تونن پست‌های طویییل من رو بخونن:دی. البته این بیشتر به خاطر برگشت به حرف‌های کنکوری بود که نتونستم دوباره بخونمش!

    کمپوت گلابی:)) چه جالب:)))) من کلا از ترس، از هرگونه تغییری خودداری کردم اون‌موقع ولی اگر تو می‌گی حتما خوبه دیگه، چون خودم که امتحان نکردم:)))

    واقعا هم مننون از تاییدت درباره دانشگاه شهید بهشتی، ولی الحق که آب‌وهواش زیادی خوبه:)))) مثل دانشگاه تهران وسط دود نیست:دی
  • گیلبرت ‌‌
  • آخی چه پست قشنگی. من اولش فکر کردم ازیناس که میخواد بگه آره بچه ها. کنکور یه اتفاقه. هیچی رو تعیین نمیکنه. اصن مهم نیست. استرس نداشته باشید فلان و ازین حرفای کلیشه‌ای ولی خیییلی خوب بود :)))

    میگن آنچه از دل برآید بر دل نشیند و این حرفا D:

     

    + میگم این وسایلی که با خودتون می‌برین رو موقع ورود بازرسی میکنن؟ اگه بازرسی و دردسر داره سبک‌تر بریم :))

    ++ شما که زودتر رفتین سر جلسه خسته نشده بودین؟ آخه فکر کنم برای ما نوشته 6:30 اونجا باشیم :// من تا 8 که شروع بشه در اثر واکنش با هوا تجزیه میشم :))))

    پاسخ:
    خلاصه که آره گیلبرت. کنکور یه اتفاقه. هیچی رو تعیین نمیکنه. اصن مهم نیست. استرس نداشته باشید فلان و ازین حرفای کلیشه‌ای :)))))
    ولی خب خداروشکر که خوشت اومده حداقل*-*

    +آممم چرا من یک کیسه تقریبا بزرگی برده بودم و دونه‌دونه چک کردن همه وسایلم رو. ولی انگار برای شما قراره با این دستگاه‌های از راه دور بگردن. نمی‌دونم حالا واقعا. ولی خب قطعا می‌گردن نه مثل بازرسی‌های حرم‌ امام‌ رضا ولی خب هست دیگه:دی
    ++ خب راستش من حدود‌های 7 و ده‌دقیقه این‌ها رسیدم، بعد حالا شهر شما رو نمید‌ونم ولی خب تهران اون روز خییییلی شلوغ بود و خب کلا نمی‌ارزه ریسک کنی دیگه! تازه یک مسیری رو هم پیاده رفتم چون ماشین‌ها خیلی زیاد بودن و دیرتر می‌رسیدم. آره خلاصه که به خاطر حوصله‌ت نمی‌خواد حالا استرس وارد کنی به خودت :دی
    آقا ولی من نوشتم دیگه، ما خیلی مسخره‌بازی درآوردیم و خندیدیم و این‌ها. وقتمون رفت کلی‌ش با همین کار‌ها. 

    یک سال داره از کنکورم میگذره، تا چند خط هوندم ته دلم خالی شد! چیه این مثافت اموزشی ما واقعا؟ 

    پاسخ:
    سلام صخی قیشنگم:) چه‌قدر خوش اومدی و صفا آوردی و این‌ها*-*
    الان فکر کنم کاملا از غلط‌های تایپی این کامنت مشخصه اضطرابت به خاطرش. (اولش نوشتم اضطرابش به خاطرت:| من همبشه خدا ضمیرها رو با هم قاطی می‌کردم:/) واقعا واقعا چی بود که گیر کردیم توش؟ به قول خودشون هم خیلی عدالت آموزشی مثلا برقرار بود.
    می‌دونی من صرفا فکر می‌کنم خییییلی راه داریم تا چیزهایی که واقعا عدالتن بیان رو کار و مثلا کنکور دیگه این‌جوری نباشه، ولی حالا که این‌جوری هست و نمی‌تونیم جلوش بایستیم و به زور هم که شده باید توش یک نقشی داشته باشیم، کمکی که از دستم برمیاد رو بکنم تا راهش یک‌کم آسون‌تر بشه حداقل. ولی واقعا بعد از نوشتن پست خودم هم نتونستم بخونمش و شرفا نوشتمش که دیگه همه تجربه‌هام رو منتقل کرده باشم و دیگه از کنکور صحبتی نکنم! 

    تشکر زهراجان:)

    حتما توصیه هات خاطرم میمونه. :*

    پاسخ:
    مائده :))
    موفق باشی جانم:*

    آره منم کنکوری‌ام. پنج‌شنبه انسانی و ریاضی‌هان. سه روز دیگه همه چی تموم می‌شه. استرس دارم ولی تموم می‌شه ^.^

    پاسخ:
    ایشالا که به خیر و خوشی هم تموم می‌شه :)
    موفق باشی. 

    سلام نورا جان...امیدوارم حالت خوب باشه...

     

    امکانش هست کمی درباره ی مشاور در سال کنکور راهنماییم کنی؟

    من توی دبیرستان، برنامه ریزی مشخصی برای درس خوندنم نداشتم و اصول برنامه ریزی رو بلد نیستم...

    از طرفی، یه مصاحبه ای خوندم که یکی از رتبه های برتر گفته بود هر رتبه برتری که میگه مشاور نداره دروغ میگه و سال کنکور بدون مشاور نمیشه...

    یادم اومد که یه رتبه برتر مهربون رو می شناسم و خواستم ازت در این باره پرس و جو کنم...شما خودت مشاور خصوصی داشتی؟ اگر نخواهیم مشاور داشته باشیم، امیدی به موفقیت هست؟

    من پشتیبان هم نمی تونم داشته باشم...چون بخاطر هزینه ی بالای آزمون های آزمایشی، امکان ثبت نام توشون رو ندارم و فقط می خوام برنامه راهبردی رو داشته باشم و طبقش پیش برم و آزمون ها رو از اینترنت تهیه کنم و در خونه از خودم آزمون بگیرم...

    هدفم رتبه برتر شدن و دست و پا زدن براش نیست...هدفم لذت بردن از این یک سال، با نظم و برنامه ریزی، و گذاشتن همه ی تلاشمه...

    ببخشید که علیرغم اینکه گفتی دوست نداری خیلی تو فضای کنکور باشی، من این سوال ها رو ازت پرسیدم...

    پاسخ:
    سلام عزیزجان:)) همون نرگسی هستی که من می‌شناسم یا یک نرگس جدید؟ :)) خب خوبه که یادت اومد من این‌جا هستم و هروقت کمک خواستی حواست باشه که هستم خلاصه:دی
    خب ببین من سال کنکور همه‌چیزم با مدرسه بود، مشاور به اون صورت نداشتم دو تا مشاور بودن که از طرف مدرسه حواسشون بود و یک فردی به اسم معین که حدودا 7، 8 نفری برامون برنامه می‌ریخت که من معمولا خودم برنامه می‌ریختم و اون فقط چک می‌کرد. ولی خب اون فرد راست می‌گه، تقریبا وجود کسی که حواسش به برنامه‌ت باشه لازمه ولی من آدم‌های خیلی موفقی رو توی کنکور دیدم که خب مشاور نداشتن و تنها پیش می‌رفتن، پس بدون اون هم می‌شه اما به هرحال کسی که تجربه داره و از دور داره نگاه می‌کنه خب بیشتر کمک‌ حالته.
    از هدفت واقعا خوشم اومد و بزن قدش اصلا*-*
    خب ببین می‌تونی خودت کار برنامه‌ریزی‌ت رو پیش ببری. به این صورت که برنامه آزمون‌ها و بودجه‌بندی‌شون رو دانلود کن. مثلا اگر می‌خوای با قلمچی کار کنی دوهفته یک‌باره یا اگر می‌خوای با گزینه‌دو کار کنی، سه هفته‌ یک‌بار. حالا بعدا می‌تونیم درباره‌ش حرف بزنیم که هرکدومشون چه‌جوری‌ن و بهتره کدوم رو انتخاب کنی ولی صرفا همین که برنامه بودجه‌بندی آزمون‌هاشون رو داشته باش و درس‌ها رو توی فرصتت تقسیم کن. یعنی ببین مثلا دو هفته فرصت داری، اگر توی طول سال باشه، می‌تونی یک هفته برای مرور درس‌های دوازدهم بذاری و یک‌ هفته هم برای مرور درس‌های پایه یا اگر توی همین تابستون بخوای برنامه بریزی می‌تونی یک هفته بودجه سال دهم رو بذاری و یک‌ هفته سال یازدهم. البته باید حواست باشه که توی اون هفته‌ها درس‌های مدرسه‌ت هم باید به موازاتش پیش ببری. یک‌ برنامه منطقی بریزی و باهاش پیش بری. روز آخر هر فرصت رو(مثلا 5شنبه قبل آزمون، احتمالا برای تو می‌شه جمعه قبل آزمون) فقط به مرور چیزهایی که خوندی می‌گذرونی، بیشتر سعی می‌کنی عمومی‌ها و درس‌های حفظی رو دوباره بخونی، می‌تونی پیش‌آزمون یا آزمون سال پیش هم خرد کنی و برای مرور هر درس ازش استفاده کنی. ممکنه اوائلش یک‌کم بهت فشار بیاد اما کم‌کم متوجه می‌‌شی که چه‌جوری زمانت رو مدیریت کنی که به همه کارهات در بهترین وقت برسی. البته اوائل درس‌های مروری دوازدهمت، همون درس‌های مدرسه‌ت هست ولی بعدا یک‌کم جابه‌جا می‌شه و تو عملا باید سه‌تا حجم درس رو هم‌زمان پیش ببری(دوازدهم مدرسه/دوازدهم آزمون/پایه) برای همینه که احتمالا اون رتبه برتر گفته که مشاورها نیازن، وگرنه واقعا چیز خاصی نیست که خودت از پسش برنیای! البته یک‌سری جزئیات دیگه داره مثل تحلیل آزمون، کار شبانه که هر شب باید انجام بشه یا جمع‌بندی‌ها که مهم‌ترین کارهاتن که من نگفتمشون این‌جا. 
    بعد هم یک توصیه، لزوما رتبه‌ برترها همه پیچ‌وخم مسیر رو نمی‌دونن، با همه‌چیز آشنا نیستن! من خودم وقتی کار مشاوره رو شروع کردم اوائل با بعضی چیزها و سوال‌ها جا می‌خوردم چون برای خودم پیش نمی‌اومد خب. ولی حالا کم‌کم بیشتر متوجه شرایط مختلف شدم. برای همین من کلا توی پست‌های کنکوری‌م اصرار دارم که یک‌ حرف واحد درست نیست! حرف‌ها باید شخصی‌سازی بشن بر حسب هر فرد و این هم به خودت برمی‌گرده هم به سابقه مشاورت. 
    آممم خب ببین من واقعیتش اینه که می‌خواستم از کنکور فاصله بگیرم اما فعلا دو تا شاگرد دارم که براشون برنامه می‌ریزم و سرم خلوته چون بیشتر از اون قبول نکردم (البته قبل از اون هم چندتا بودن که امسال کنکور دارن مثلا) و حداقل تا کنکور 1400 باید درگیر کنکور باشم! کمکی که از من برمیاد اینه که اگر تو هم کنکوری سال 1400 هستی، من حاضرم بدون هیچ هزینه‌ای برات برنامه‌ریزی‌هات رو انجام بدم و کمکت کنم. فقط احتمالا هزینه‌ای که باید بکنی یک تماس تلفنی در هفته ست و حجم اینترنت برای ارتباط باهام. چون می‌دونی واقعا هدفم از این کار درآمدش نیست که خیلی هم اصلا دست‌‌گیر نیست درآمدش! بیشتر می‌خوام یک‌ کمکی باشم برای کمتر اذیت شدن توی این سال. حالا برای یک نفر یا هزار نفر. آره خلاصه که اگر خواستی می‌تونی بهم ایمیل بدی و من شماره‌م رو بهت بدم تا یک‌کم با هم حرف بزنیم و بعد اگر خواستی کار رو شروع کنیم با هم.
    موفق باشی و خداقوت. 

    هشت سال پیش کنکورمو دادماااا! ولی کل این پست رو خوندم :)) کلا پست‌های کنکوری رو می‌خونم، یکی بیاد کشف کنه به خودمم بگه چرا =)

    خیلی دلم خواست بازم کنکور می‌دادم :)

    پاسخ:
    چرا واقعا؟ :))))
    سال کنکور برای من واقعا سال خوبی بود پر از تلاش و شکوفایی. ولی واقعا نمی‌خوام بهش برگردم:))) 
  • . Nαʂƚαɾαɳ .
  • پستت رو یکی از بچها تو کامنتای یه کنکوری ۱۴۰۰ لینک کرده بود ، منم ۱۴۰۱ ای عم:))

    کلش رو خوندم و محض احتیاط(با اجازتون) یه کپی ازش گرفتم سیو کنم تا آخر سال بمونه برام(:

    خیلی استرس بیخودی داشتم که خب کلیش پر زد رفت با پستت و حقیقتا کلی حال کردم :)

    دمت گرررررمممم❤

    کلی موفق باشیی❤❤❤

    پاسخ:
    سلام نسترن جان. خوشحالم که پستم به دردبخور بوده و برات کارساز.
    حالا که تازه اول راهی، بهت پیشنهاد می‌کنم این پست «قسم به تلاش» که سری اول این سری پست‌های کنکوریه و توی وبلاگ قبلی‌ام نوشته بودم هم بخونی که شاید بتونه کمکی برات باشه.
    موفق باشی :))
  • . Nαʂƚαɾαɳ .
  • سلام(:

    وای دستت درد نکنه :)))❤

    پاسخ:
    :))

    ۲۳ روز مونده به کنکورم و این رو از پارسال نگه داشته بودم که حوالی کنکور دوباره بخونمش، امیدوارم که خوب تموم شه برام =)))

    پاسخ:
    سلام. :)
    کامنت خوش‌حال‌کننده‌ای بود. خوبه که به اینجا سر زدی. امیدوارم که مفید بوده باشه. 
    و من هم امیدوارم که به خوبی برات تموم بشه.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی