بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

به صرف چای وانیلی و بیسکوئیت نارگیلی.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۱ ب.ظ

سلام.

پیراهن چهارخونه قرمز - سورمه‌ای‌م رو پوشیدم

که بهم می‌گه «انقدر یک لباس رو بپوش تا حال همه ازش به هم بخوره. خب؟»

بدون هیچ توضیحی، ناراحتی‌ای، تعجبی می‌گم «ببخشید»

و می‌رم توی اتاق و پیراهن چهارخونه قرمز - سیاه‌م رو می‌پوشم.

همین‌قدر ترسو، همین‌قدر مقصر و همین‌قدر ثابت‌قدم!

 

پی‌نوشت: نه دوستان. قرار نیست تا آخر عمرم همین‌طور از مشکلات روانی درونم براتون بنویسم. اما حالا کمی تا قسمتی تهی‌ام و جز همه‌ این‌ها، شگفتی از فرآیند فتوسنتز و کمی ستایش از استاد تکاملمون چیز دیگه‌ای توی ذهنم نیست! من ازتون عذر می‌خوام :)

  • ۹۹/۰۳/۱۹
  • جوزفین مارچ

نظرات  (۱۴)

سلام :))

من تا وقتی یک لباس به اجزاء اولیه‌اش تبدیل نشه دست از سرش بر نمیدارم بعدش می‌رم سراغ بعدی :)) 

 

پاسخ:
 آخ سلام اول پستم یادم رفت:))
سلام:))
در واقع درستش همینه! :)) 
  • سُولْوِیْگ .🌈
  • سلام

    منم همیشه با مامانم دعوا دارم، می‌گه من اون همه لباس برای تو می‌خرم، بعد تو همه‌ش همین یکی دو تا رو می‌پوشی؟ =)) 

    پاسخ:
    خاصیت مامان‌هاست:))
    من کل ترم قبل رو با یک مانتو رفتم دانشگاه دیگه آخرهاش مامانم این‌طوری بود که من دیگه این مانتو رو برای تو نمی‌شورم :-"

    سلام =)

    خوبی مامان من اینه که این‌جوری خودشم خوشحالتره و زحمتش هم کمتره، چون به زووور و خیلی کم لباس می‌پسندم و می‌خرم.

    بابت اون که گفتین «من کل ترم قبل رو با یک مانتو رفتم دانشگاه» جدا ایول! منم از مرداد پارسال، فقط با یه شلوار رفته‌م مدرسه =) یه شلوار لی کلاسیک ساده‌ست، کلللی گشتم تا یه چیزی پیدا کنم که چسباااان و پاره نباشه، خیلی دوستش دارم =) حتی چند ماه پیش یه شلوار دیگه هم گرفتم، ولی هنوز همینو می‌پوشم فقط =) زاکربرگ کجاست بیاد از ماها الگوبرداری کنه؟!

    پاسخ:
    آممم اون که آره. خرید کمتر می‌شه و این‌ها. ولی خب لباس‌هایی که از قبل داری هم هست دیگه خلاصه :دی

    تازه عملا به جز سه روز، تمام ترم رو با دو تا روسری تیره ساده گذروندم. یکی سورمه‌ای و یکی سیاه. واقعا آخرهای ترم بهم حس زاکربرگ دست داده بود:دی
    برای مدرسه هم بابا اصلا مهم نیست که :))) اصلا با پیژامه برو فقط مهمه که راحت باشی:)) والا:دی
    ولی آخ آخ یادم آوردی که من هم تا پارسال مشکل وحشتناک پیدا کردن شلوار مناسب مدرسه رو داشتم که ناظم‌ها گیر ندن بهش. هر شلواری هم مشالا یک گیری داره برای خودش://

    واقعا اینطوریه که کافیه آدم با یه لباس حال کنه:| یه کفش دارم که از ۹سالگیم نگهش داشتمXD خیلی سبک و راحته البته فقط برای سرما کاربرد داره که اینجا بیشتر سال هوا سرده:))خلاصه اینکه بدبخت داغون شده ولی ما دست بردار نیستیمD:

    همه گفتن سلام پس من میگم خدافظT_T

    پاسخ:
    آممم من هم کلا به یک چیز عادت کنم به سختی می‌تونم بیخیالش شم! ولی خیلی عجیبه که کفش 9 سالگیت رو هنوز می‌تونی بپوشی ها!! :-"

    خداحافظ.
    البته اون سلامه جوابش واجب کفاییه. یکی بده کافیه دیگه دوستان علاقه نشون می‌دن ما هم استقبال می‌کنیم :دی
  • هلن پراسپرو
  • سلام:)

    ...مشکلات روانی درونم

    باید بگید مشکلات روانی درونمان -_- منم اگه حساب کنید، رو هم دیگه شیش نفر فعلا این مشکل روانی رو داشتیم :)

     

    پاسخ:
    هلن:)))
    من مشکلم این نبود که یک لباس رو تا ته دنیا می‌پوشم، در واقع این به نظرم نشونه سلامت روانه...
    منظور اصلیم برمی‌گرده به اون بخش بی‌قید و شرط پذیرفتن هر حرفی از طرفشون و در اصل چکیده مطلب توی همون یک خط «همین‌قدر ترسو، همین‌قدر مقصر، همین‌قدر ثابت‌قدم...» خلاصه می‌شه.

    اولا که موافقم با هلن پراسپرو. واسه همه مون عه این قضایا

    ثانیا که ب نظر من انقد قشنگ مینویسی که خوندنش لذت بخشه برامون. 

    ثالثا که اصا برو بابا. من خوندن مشکلات روانی تو رو دوس دارم :)))

     

     

    البته باید اذعان کنم من خیلی هم این بیماری و ندارم. ینی خفیفشو دارم. 

    یه تی شرتی هست خیلی باهاش راحتم. 

    انقد پوشیدمش مامانم اون دفعه پشت کمد قایمش کرده بود :/

    وای. هنوز یادم میاد باورم نمیشه :/

    پاسخ:
    اولا که پس جوابم رو به هلن بخون لطفا:)
    ثانیا که ممنونم پاییز. واقعا امیدوارم کردی:))
    ثالثا که از ترفند خودم داره بهره می‌بری برای قانع کردن طرف. قبول نیست این طوری ها D:


    من این مشکل رو با لباس‌های زردم دارم سر مهمونی‌ها :-"
    یعنی هی از طرف من اصرار که باید اون لباس زرد اسپرته رو بپوشم مامانم هم می‌گه نه الا و بلا فقط همین صورتیه که خودم می‌گم :|

    آقا یه اشتباهی به وجود اومد. توکامنت قبل نوشتم تی شرت، اما داستان ژاکت آستین بللللندم رو گفتم. 

    اون تی شرته رنگ و روش رفته. و مامانم تمایل زیادی داره پاره اش کنه. اما خب نذاشتم:))

     

    حالا که دارم به لباسام فک میکنم میبینم مشکل منم همچین خفیف نیست. یه گرم کن قرمز گشااااد هم دارم که خیلی باهاش راحتم. و زمستونا هی میپوشمش. و چون لاغرم رسما زار میزنه تو تنم. و بعضی اعضای خونواده ازش متنفرن 😂😂

    پاسخ:
    :)))))
    من ژآکت‌ها و شال‌گردن‌هام رو قایم می‌کنم جاهای مختلف اتاقم. چون من همیشه سرماییم و ما لباس‌های گرم رو موقع تابستون جمع می‌کنیم از توی کمدها و اگه قایم نکنمشون نمی‌ذارن نگهشون دارم و من تمام تابستون رو زیر باد کولر باید از سرما یخ بزنم :دی!
    این تی‌شرت‌ها که باید دستمال آشپزخونه بشن. از خونواده دریغ نکن بابا:)))

    اوه اوه این لباس‌هایی که اندازه آدم نیست ولی آدم اصراااااار داره که باید بپوشتشون:)))
    بابا یعنی متوجه وابستگی عاطفی نمی‌شن جدا؟:دی

    تریبون آزاد توعه هرچقدر میخوای درمورد هرچیزی که بخوای میتونی بگی 

    پاسخ:
    ستوده :-*
    بیا در آغوشم:))

    زرد:) خیلی خوبه...

     

    اوهوم. متوجه شدم. اما باز حس میکنم خیلی هامون نسبت به خانواده یا قسمتی از اطرافیانمون همین جوری هستیم. 

    پاسخ:
    آره. ولی خب واقعا نیاز دارم که جسورتر باشم...

    همه ی رشدامو تو ابتدایی کردم:| همیشه به خاطر هیکل درشتم اذیتم می کردن ولی بعد از ورود به دبیرستان تقریبا رشدم متوقف شد و الان خیلی هیکل متوسطی دارم:)

    پاسخ:
    عزیزم کاملا می‌فهمم چی می‌گی. من هم تا دوران راهنمایی از این که قد نسبتا بلندی دارم خوشم نمی‌اومد! ولی در واقع خیلی هم نباید اهمیت می‌دادیم اگر می‌دونستیم بعدا قرار نیست این اذیت شدن‌ها ادامه‌دار باشه! می‌فهمی که؟ :))

    +تازه آدم هرچی متفاوت‌تر خاص‌تر و باحال‌تر:)) 

    سلام به روی ماهت

     

    عذرخواهی نکن بابت نوشتن چیزایی که صلاح دیدی بنویسی، اونم تو جایی که متعلق به خودته:)

    می تونه یه جور تمرین باشه برای آغاز کنار گذاشتن " احساس همیشه مقصر بودن" :)

    پاسخ:
    نرگس عزیزم:))
    ازت ممنونم که این‌جا هستی و مایه دلگرمی‌ای و می‌فهمی چیزها رو:) 

    آره فکر کنم واقعا نیاز دارم به چنین تمرینی و وقتی دیدم که حتی توی همین پستی که از عذرخواهی کردن خودم نوشته بودم، عذرخواهی کردم خودم هم خشکم زد! یعنی اصلا حواسم نبود. انگار نمی‌تونم از این احساس فاصله بگیرم برای لحظه‌ای! :(

    چرا من مثل شماها نیستم؟ :/ به خود من اگه بود که لباسی رو بیشتر از ۳ بار نمیپوشیدم :| ولی خا به من نیست :دی البته این در مورد لباس بیرون صادقه. در رابطه با لباس تو خونه‌ای مامانم میگه هی دو تا لباسو میپوشی من میشورم میاد رو باز همونا رو میپوشی :/ یکم تو اون کشوتو بگرد اینهمه لباس داری! 

    و از لباس بیشتر کفش دوست دارم! لعنتیای جذاب ^_^ 

    پاسخ:
    خداروشکر به تو نیست پس :')
    کفش آخه؟! چه‌جوری؟ D:

    سلام:)

    راستی نورا نتونستم نظر قبلی مو عمومی کنم^...^

    پاسخ:
    سلام عزیزم:)
    فدای سرت.
    نگران بودم که نکنه ناراحت شده باشی از حرف‌هام... :(

    نه عزیزم ناراحت چرا... 

    خب جوابت بود دیگه😘

    پاسخ:
    :) 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی