بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

بالاتر از ابرها، پایین‌تر از خورشید

محلی برای رها رقصیدن زیر نور خورشید

به صرف چای وانیلی و بیسکوئیت نارگیلی.

سرِ کار بودن بندگان و داستان‌های دیگر.

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۳۰ ق.ظ

سلام.

بهش می‌گم بیا منطقی باشیم. این نگرانیت بر پایه دعا اصولا بی‌منطقه!

اگه قراره نگرانیت درست باشه و من باید شبیه آدم‌های سربه‌زیر و خوب باشم تا - به قول تو - عاقبت به خیر بشم، بذار بهت بگم من هر روز سر نمازهام می‌خونم «رب زدنی علما و الحقنی بالصالحین». که در این صورت اگر اون‌طوری که تو می‌خوای دعا شخصیت گوگولی و مستجاب‌شونده‌ای داشته باشه، من همین الانش هم یا باید در جمع صالحین باشم، یا در راه رسیدن به جمع صالحین! که حالا این با فرض اول که گفته بودیم نباید این‌طوری زندگی کنم، فکر کنم، سرکش باشم یا هرچی تا به همه این‌ها برسم در تناقضه! پس طبق برهان خلف اثبات شد که اساسا نگرانیت نادرسته!

می‌گه سیستم دعا البته این‌همه که تو گفتی منطقی نیست!

- نه عزیزم کلا سیستم خاصی به اون صورت وجود نداره! یک پوسته ست، یک چیزی برای دل‌خوش کردن، شاید فقط یک ریسمان برای وصل شدن - و اگه با چشم‌های بسته به راهت ادامه بدی - برای وصل موندن!

سیستمش این‌جوریه:

  • دعا کن بهت می‌دم و تو اسمم رو بذار «کریم و سریع‌الاجابه»! (مثلا من دوربین می‌خواستم، فقط چند ماه تا کمتر از یک سال خواستمش و بعد داشتمش.)
  • دعا کن بهت نمی‌دم و تو اسمش رو بذار «ناصلاح»! (مثلا من دقیقا چهار سال دوستی با یک نفر رو خواستم با گریه و زاری و نهایتا سال پنجم کوبید توی صورتم که بی‌خیال این اصلا برای تو قابل‌تحمل هم نیست.)
  • دعا نکن بهت می‌دم و تو اسمم رو بذار «جواد و عالم به پنهانی‌ترین خواسته‌ها»! (مثلا من روم نمی‌شد کوچک‌ترین دعایی برای کنکورم بکنم و نهایتا یک عدد کوچک و نه‌چندان بد توی صفحه سنجش دیدم.)
  • دعا نکن بهت نمی‌دم و تو اسمش رو بذار «خدا می‌خواد صداتو بشنوه وگرنه که از درونی‌ترین خواسته‌هات باخبره.» (مثلا تمایلم به آزادتر و مستقل‌تر بودن؛ که نگفتم و خب اصولا هم ندارمش.)

حالا این مثال‌ها می‌تونست کوچک‌تر یا بزرگ‌تر یا حتی معنوی‌تر هم باشه. من یک چیزهایی رو نوشتم که ملموس‌تر باشن.

ببینید من فکر نمی‌کنم که باید یک خدای تپل نشسته باشه اون بالا با ریش‌های سفید بلند و لباس قرمز و هر روز به دعاهای ما گوش بده و اون‌هایی که به صلاحمونه رو بپیچه توی یک جعبه و بذاره توی سورتمه و با گوزن‌هاش بفرسته توی زندگی‌های ما! ولی به هرحال همین خدایی که براش دعا می‌کنیم یک عقلی به انسان داده، که همین عقل آدم رو متقاعد می‌کنه که وقتی یک چیزی سیستمش این‌قدر کشکیه، خیلی بهش تکیه نکنیم! حالا خود دانید ولی این سیستم واقعا کشکیه، در واقع اگر سیستمی هم وجود داشته باشه کلا!

دوستان از اونجایی که این شبهه بسیار سطحیه و هزاران ساله که وجود داره و عملا جواب خاص و خوبی براش نیست، این‌جوریه که یک روز که نیاز داریم به دعا اعتقاد داشته باشیم تا روحمون آروم بگیره، قبولش می‌کنیم و یک روز دیگه که ازش ناامید می‌شیم، چشم‌هامون رو باز می‌کنیم و می‌بینیم کاملا بی‌منطقه چسبیدن به چنین سیستمی!

من هم گفتمش نه برای این که نظر کسی رو اصلاح کنم یا بخوام دید جدیدی به کسی بدم (اصولا هرکسی حداقل یک‌بار رو به این چیزها فکر کرده). نوشتم که اگر نظر مخالفی، موافقی، اعتقاد راسخ‌تری، دید بازتری، هرچی بود بشنوم و ببینم واقعا قراره چشم‌هامون رو ببیندیم و به دعا کردن ادامه بدیم یا بالاخره یک جایی به خودمون بیایم؟

 

+ این نگاه هم هست البته!

  • ۹۹/۰۳/۲۴
  • جوزفین مارچ

نظرات  (۱۴)

وایسا من بعد از کنکور تحقیقات مذهبیم رو شروع میکنم اونموقع میام نتایجم رو باهات به اشتراک میذارم

پاسخ:
لطف می‌کنی :))
من واقعا امیدوارم کنکورت رو عالی بدی ستوده :)

سلام نورا :))

راستشو بگم من واقعا خیلی متضادم توی این بحث. یعنی واقعا خیلی موقعا هیچ امیدی ندارم که با دعا چیزی درست بشه، ولی بازم دعا میکنم، نماز میخونمو این‌ها. فکر کنم بهش مثل تیری در تاریکی یا یه همچین چیزی نگاه میکنم :))

و همون حرف کلیشه‌ای که نباید بشینیم دعا کنیم و گریه کنیم که یه چیزی درست بشه. اول باید خودمون براش تلاش کنیم، بعدش هم خب دعا کنیم. چرا وقتی حداقل شانس اینکه فایده‌ای داشته باشه صفر نیست، امتحان نکنیم؟ :)

  • سُولْوِیْگ .🌈
  • اتفاقا من هم خیلی سر قضیه دعا مشکل داشته‌م. 

    حرف من اینه که اگر چیزی به صلاح من باشه، مگه خود خدا اون رو بهم نمی‌ده حتی اگر نخوامش؟ مگه نمی‌گن هر اتفاقی که برات می‌افته، توش حکمتی هست و از این حرفا؟ و از اون طرف، مگه این‌طوری نیست که دعایی که می‌کنم اگر به صلاحم باشه برآورده می‌شه و اگر نباشه، نمی‌شه؟ با این اوصاف، دعا کردن دقیقا چه فایده‌ای می‌تونه داشته باشه؟

    اون روز که با مامانم حرف می‌زدم، گفت اولا که گاهی اگر انسان برای یه چیزی خیلی اصرار کنه و عجزولابه و التماس کنه، ممکنه خدا اون رو بهش بده حتی اگر به صلاحش نباشه؛ یعنی یه جورایی اون چیز رو به زور از خدا می‌گیره.

    از اون طرف هم گاهی ممکنه یه چیزی به صلاح ما باشه، اما لیاقتش رو نداشته باشیم هنوز. اون وقت دعا می‌کنیم که یا خدا از این بی‌لیاقتی ما یه ذره چشم‌پوشی کنه و دعامون رو مستجاب کنه، و یا لیاقت رسیدن به اون خواسته رو بهمون بده. 

    راستش صد درصد قانع نشدم، اما خب، آره. و به قول آقای هری، بالاخره تیریه در تاریکی دیگه، فوقش اینه که در بدترین حالت، اتفاقی نمی‌افته. 

  • محمدعلی ‌‌
  • من شخصاً مشکلی با خود دعا ندارم [دست و جیغ و هورا :دی]

    ولی به نظرم این درگیری‌ها همش از تعبیر اشتباه به‌وجود میاد. یعنی می‌شه با یه ترجمه و برداشت درست از کلماتی که هست، کلا درگیر این چیزا نشد. خب ما واقعا چه برداشت‌هایی از کلمات «خدا» و «دنیا» و «زندگی» و «دعا» و «صلاح» و «رشد» و «استجابت» داریم؟ خب طبیعیه تا وقتی دوست داریم دنیا به کاممون باشه و خدا هم بادمون بزنه و زندگیمون هموار باشه و توی یه خانواده‌ی عالی بزرگ بشیم و یه جامعه‌ی بدون درگیری و زشتی داشته باشیم و صلاح رو هم حال خوش بدونیم، نداشتنِ مثلا دوربین یا بی‌محلی فلان شخص که دوستیشو می‌خوایم یا هر چیزی که به مذاقمون «خوش» نمیاد، ما رو از این سیستم کشکی بیزار می‌کنه. اگه بیزارمون نکنه که عقلمون مشکل داره واقعا :)) اگه رسول ۱۴۰۰ سال پیش درباره موضوعی به اسم دعا گفت، توی زمینه‌ای این صحبت رو کرده. تا وقتی که زمینه و برداشت‌هامون با برداشت‌های رسول در یک راستا و با یک هدف‌گذاری نباشه، مشخصه که این سیستم، خیلی کشکی به نظر می‌رسه. که اگه کشکی به نظر نرسه، بازم عقلمون مشکل داره. 

    یادته یه‌بار درباره اینکه حفظ ایمان الان سخت‌تره صحبت کردیم؟ که می‌گفتی الان کسر معنوی داریم و من می‌گفتم معنوی نیست و مادی عه؟ و می‌گفتم حضور امام - یا حالا معصوم - یه موضوع مادی هست و کسر معنوی نیست؟ خب اونو می‌تونم این‌جا ادامه بدم و بگم که بله، الان خیلی سخت‌تره، اما نه بخاطر اینکه دروازه‌های آسمون بسته شدن! بلکه بخاطر اینکه از اون تعبیرهای درست دور افتادیم و توی یه دنیای شلوغ، با کلی جملات به‌ظاهر دینیِ پرطمطراق - مثل همین دروازه آسمان - احاطه شدیم. دیگه با یه جمله دلمون و وجودمون سرشار نمی‌شه، چون جمله‌ها کلی حرف اضافه به دنبال خودشون می‌کشن و بیش‌تر از اینکه «قَلّ و دَلَّ» باشن، موهوم و خیالی هستن. اینم یه کسر مادی عه. دیگه باید این‌جا خودمون تصمیم بگیریم که دین - و به تبع دعا - رو بکنیم یه وسیله که وقتی حالمون خوب نیست و وسط یه طوفانی مصیبتی چیزی گیر افتادیم باهاش دلمون رو خوش کنیم یا اینکه آزاده باشیم و وسیله‌ش هم نکنیم یا هم اینکه سختیش رو قبول کنیم و دوباره همه‌چیز رو، مطلقاً همه‌چیز رو، از ب بسم‌الله تا آخرش رو، خودمون بازشناسی کنیم. که البته، با این همه بستگی و اسیری، زحمت آزادی و آزادگیمون هم پای خودمونه. - توی یه جامعه دینی، این زحمت دوم رو تقریباً نداریم، و سختی اولی هم با حضور امام یا معصوم یا حتی فقیه - ابداً منظورم عمامه‌به‌سرای حوزوی نیست - یه‌خورده کم می‌شه. همینه که الان ذغال داغ توی کف دست رو بهتر می‌شه تحمل کرد :)) -

    همین‌جا خدا رو شکر می‌کنم که بهش اعتقاد ندارم، و بحث رو ترک می‌کنم. واقعا مذهبی بودن دشواره.

    ولی زهرا، این همیشه ذهن من رو مشغول می‌کرد واقعا. یعنی می‌گم نه فقط دعا، این که انرژی مثبت بفرستید و فلان و این‌ها. یعنی چه بدونم، چرا باید تاثیر داشته باشه واقعا؟ یعنی الان که این همه دعا برای جمیع مسلمانان دنیا شده (از طرف خود جمیع مسلمانان دنیا) و در واقع الان تو واقعا کشور مسلمانی رو پیدا نمی‌کنی که وضعشون صرفا متوسط باشه، تا اندازه‌ای هم از نظر علمی و این‌ها مطرح باشند، چطور ممکنه فکر کنی که مثلا الان دعا می‌تونه تاثیر خاصی داشته باشه؟ یا یک چیزی می‌شه، یا نمی‌شه، و خیلی هم اون چیز ربطی نداره به این که افراد انرژی مثبت بفرستند یا هر چی.

    حس می‌کنم خیلی نامفهوم گفتم. ولی خلاصه، به نظرم یکم عجیب میاد که خودم بیام بنویسم که «بچه‌ها، من فردا امتحان مکانیک سیالات دارم، برام انرژی مثبت بفرستید *_*» شاید همچین کاری بکنم البته :)) چون انسان مستاصل به هر ریسمانی چنگ میندازه به هر حال. ولی بی‌مفهومه.

  • هلن پراسپرو
  • سلام:)

    راستش، به نظرم هر چی بخواد بشه میشه و ربطی به دعای ما نداره. کارکرد دعا اصلا یه چیز دیگست.

    احساس میکنم دعا بیشتر برای خودمونه، تا خدا. نه برای آرامش و این حرفا، بلکه وقتی یه دعایی رو به زبون میاریم، انگار با تمام وجودمون اون رو میخوایم، و پیش خودمون تایید می‌کنیم که میخوایمش. برای همین خود به خود احساس مالکیت می کنیم نسبت به اون دعا و انرژی مثبت و تلاش همه اینها در کار می‌شن که ما به هدف دعامون برسیم.

    البته این استدلال من فقط در یه سری موارد جواب میده. مثلا @سارا شما گفتید که برای مسلمانان دعا میکنیم...واقعا خالصانه و از ته قلب، برای پیشرفت دعا میکنیم یا صرفا از سر دلسوزی یا وظیفه؟

     

    ای بابا...حرفای منم که بی ربط از آب در اومد :/

    سلام :))

    بنظر من دعا کردن از بهترین راه‌های ارتباط قلبیه :) خدا توی قلب همه هست ، مثلا من می‌تونم برای کسی‌که هزاران کیلومتر ازم دوره پیشِ خدا دعا کنم ، فکر کنم مثل یک ارتباط میمونه ، انگار من یک سرِ طناب رو گرفتم و اون فرد سرِ دیگش رو و شاید اون طناب دعایی هست که پیش خدا برای هم کردیم :))

    و آره منم هنوز جواب این مسئله رو نمی‌دونم دقیق :) ولی باعث می‌شه بهم آرامش بده وقتی می‌بینم اراده‌ای بالاتر از هرچیز وجود داره :) 

    و با هلن موافقم  :)) خدا به دعای ما نیاز نداره .

     بهرحال خدا کنارِ ما هست و خواسته‌ی دلمون رو هم بهتر از هرکسی می‌دونه ، و ممکنه اصلا خواستمون رو بهمون نده ، ولی همینکه در شرایط سخت بهش نگاه می‌کنم ، در واقع این منم که با توجه بهش بیشتر حواسم رو جمع می‌کنم. مثل این میمونه که روی یک پل خیلی نازک راه برم و یک بزرگتر کنارم باشه اما من اون رو نادیده بگیرم و خودم بخوام از روی پل رد بشم درحالیکه میتونم دست اون رو بگیرم و اینطوری توی سختی‌ها پرت نشم پائین :) 

    اما نمی‌دونم دیدگاهم درسته یا نه D: 

    بهرحال این پست‌ها باعث میشن آدم نظرات بقیه رو بخونه و با نگاه‌های متفاوت آشنا بشه :) منم گفتم نظرمو بگم :)) ممنون :)) 

    اهان راستی یه‌چیزی یادم افتاد ، برای قضیه‌ی تلاش و اینا ، برمیگردم به مثال پُل D: مثلا من میتونم دست اون فرد رو بگیرم و باز هم آروم آروم راه برم یا دستشو بگیرم و چون مطمعنم اون خیلی قدرتمنده و حواسش بهم هست بدوئم D: یعنی تلاش و توکل که کنار هم باشن جواب میده بنظرم :)) 

    چه همه حرف زدم :D ! 

    @هلن

    راستش من واقعا نمی‌دونم مسلمانان برای چی دعا می‌کنند :)) خودمم که دعا نمی‌کنم واقعا، از جمیع مسلمانان هم که نیستم، هیچی دیگه. ولی کلا فکر می‌کنم منظور زهرا، یا حداقل منظور من، اینه که دعا جز سبک کردن خودت واقعا نمی‌تونه تاثیر خاصی روی چیزی داشته باشه. یعنی یکم به نظر من عجیبه که فکر کنی چون دعا می‌کنی، پس احتمال رسیدن به خواسته‌ات بیش‌تر می‌شه.

    برداشت من این بود که منظورت از منطقی نبودن این سیستم، اینه که هیچ‌وقت معلوم نیست با وجود دعا کردن/نکردن ما کدوم یکی از اون چهار حالت پیش میاد. درسته؟

    [اگه اینطوره] معلومه که منطقی نیست. مگه قراره همه چیز منطقی باشه؟ برا منم خیلی پیش اومده که خسته شدم از دعا کردنای به ظاهر بی‌نتیجه. از طرفی خیلی وقتا صرفا حس بهتری پیدا می‌کنم از حرف زدن با خدا و گفتن خواسته‌هام. صرف‌نظر از اینکه قراره مستجاب بشه یا نه، تو همون لحظه یه جور حس سبکی می‌کنم. حالا نمی‌دونم دقیقا از کجا میاد. معنویت؟ انرژی مثبت کائنات؟ اینکه چون حرفای تو مغزمو گفتم ذهنم کمی مرتب شده؟ یا پذیرفتن اینکه من تلاشم رو می‌کنم و نتیجه رو می‌سپرم به خدا؟ (یا تو موارد دیگه، نتیجه‌ی مسئله‌ای که کاری از من براش برنمیاد رو می‌سپرم به خدا. چون به هر حال نه کاری ازم برمیاد نه نگرانیم به حل قضیه کمک می‌کنه.) نمی‌دونم.

    نه، منطقی نیست. ولی من بهش کشکی هم نمی‌گم. انگار یه چیزیه که من درکم بهش نمی‌رسه. نمی‌تونم کامل ببینم چیه، فقط یه سایه‌هایی ازش رو می‌بینم مثل همون آروم‌تر شدنه. برا همین می‌دونم وجود داره.

  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • بعد از کشمکش های مختلف سر این موضوعات، درنهایت به این نتیجه رسیدم که هرکس باید به شکل فردی قضیه رو برای خودش حل کنه. اگه با نماز خوندن حال میکنی و بهت آرامش میده، خب بخون. اگه دعا باعث میشه شخصیت امیدوارتری داشته باشی و یا محرکی برای حرکت کردنت هم هست، خب دعا کن. من دعا نمی کنم، چون ریسمان ها و فلسفه های دیگه ای برای زندگیم دارم، به کسی هم توضیح نمیدم درباره ش، یا سعی نمی کنم به بقیه بفهمونم اینی که من میگم راه صحیحه. به شکلی که بقیه به خدا اعتقاد دارند، به خدا اعتقاد ندارم ولی تعابیر خودم رو دارم از موضوع خدا که به نظرم درست اند! ممکنه بعدا بفهمم درست نیست. بهرحال...طبیعی هست این روند. اینکه نسخه واحدی وجود داشته باشه، و همه هم یقین داشته باشن که درسته(با این توضیح که تنها چیزی که قطعیت داره، عدم قطعیته!) خب یه جورایی به نظرم با منطق جور درنمیاد. 

    البته یه چیزی رو هم بگم! به نظر من، لزومی نداره بقیه رو قانع کنیم که سرکار هستند! من ممکنه اصلا مخالف دین باشم به شکل مبنا و به نظرم کاملا امر سرکاری ای باشه، ولی دلیلی نداره کسی که از پوچی زندگی به این واسطه نجات پیدا کرده رو ناامید کنم، یا به عبارتی "با واقعیت روبه رو کنم". من خودمم نمیدونم واقعیت چیه حتی.

     میگم، این مسائل بنیادی تر، شخصی تر از اون هستند که بیای و حکم کلی بدی. 

    البته وقتی کل یک جامعه نگرشش این بشه که بیاید دعا کنیم یک فردی بیاد و همه جا رو گل و بلبل کنه، یا بیاید دعا کنیم مسئولین سرعقل بیان، خودمونم بشینیم زیر کولر بادمونو بخوریم، خب مشخصه که هیچ پیشرفتی نمی کنیم و هیچ اتفاق خاصی نمیفته و مشکل ساز میشه در ابعاد بزرگ. 

    اینو هی به بارگاه الهی هم منتقل کن :))) ماچ بهت :)

    پاسخ:
    کلا خوشم میاد خیلی به محتوای پست توجه هم نمی‌کنی:)))

    :)))) خودم عصبانی شدم الان :))) چه صبری داری D;

    پاسخ:
    نه بابا:))
    عصبی‌کننده که نبود ولی خیلی بامزه بود که دقیقا زیر پستی که من انتقاد کرده بودم به دعا، بهم گفتی دعا کنم! '-' 

    سلام زهرا جان،

     

    به نظر من، اینکه دعا کردن سر کاری باشه یا نه، بستگی به بینش فرد دعاکننده داره. اگر برداشت کسی از دعا کردن، تنها " خواستن از خدا و قطعا اجابت شدن خواسته" باشه، خب بله، مسلما اگر فرد به خواسته ش نرسه، حس سرکار بودن بهش دست می ده. و من وقتی می تونم بگم دعا کردن نشانه ی سر کار بودن بندگان هست که قبلش خدا بهم اطمینان داده باشه که ببین! تا دعا نکنی، چیزی رو بهت نمی دم! و اگر دعا کنی و چیزی رو بخوای قطعا دعای تو مستجاب خواهد شد. در این صورت اگر خلافش اتفاق بیفته می شه گفت دعا کردن سرکاریه.

    در مقابل این بینش، بینش های دیگری به دعا هم وجود داره. مثلا اگر من دعا کردن رو وسیله ای بدونم برای ارتباط قلبی بیشتر با خدا، اینکه خواسته هام رو بهش بگم، و آرام بشم. و بهم یاداوری بشه که "در برابر خدا" فقیر مطلق هستم...

    و زهرا جان، من فکر می کنم دعا کردن باید چیزی فراتر از صرفا خواستن و انتظار براورده شدن قطعی باشه...

    خب ما که دخالت خدا توی زندگیمونو حس نمیکنیم چه کاری کرده باشه چه به حال خودمون و قوانین طبیعت رها شده باشیم

    ولی خب بیشتر خوش شانسی میاریم تا بد شانسی و باید خوش بین باشیم

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی