ترم چهار
سلام.
برای خودم ددلاین میذارم، فکر میکنم خب ترم چهار آخرین وقتیه که میتونم برای خودم روتین درست کنم و بیست سالگیام رو به جای درستی برسونم. مدرسه که میرفتیم میگفتن کشاورزی سه مرحله داره: کاشت، داشت، برداشت و این درسته که کلیشهای شده ولی واقعا روی زندگی، قابل پیادهسازیه. با خودم میگم «جو! چهار ترم کاشتی، این ترم دیگه آخرشه، دیگه آخرین کاشتیه که میتونی داشته باشی. چون تو صبور نیستی، یه ترم هم میذاریم برای داشت. ترم پنج، ترم توی سکوت پیش رفتن و به سمت علم نزدیک شدنه. ترم شش و هفت هم که وقت برداشته عزیزم.»
نمیدونم چه روتینی برام خوبه ولی همین که یه چیزی باشه حالم رو خوب میکنه. مثلا دوست دارم صبحها زود بیدار شم، دمپایی گرمم رو بپوشم و سوییشرت طوسیام رو تنم کنم. سه آهنگ آخر Release Readerم رو گوش بدم و همینطور کمی اتاقم رو جمع کنم. روتین واقعا زیبایی برای صبحها به نظر میاد. بعد هم یک عکس از خودم بگیرم. واقعا دوست دارم هرروز توی موقعیت ثابتی خودم رو ثبت کنم، شاید عصرها که درس خوندنم تموم میشه، شاید صبحها که تازه میخوام کارهام رو شروع کنم، نمیدونم. گاهی فکر میکنم دوست دارم هرروز صبح دوش بگیرم، ولی چنین حوصلهای در خودم نمیبینم. یه مدت صبحها تا یکی دو ساعت، همینطور که توی تختم خوابیده بودم، وبلاگ میخوندم و واقعا خوش میگذشت. دوست دارم به اون هم برگردم، ولی نمیدونم چه طوری؟ شاید هم بخوام که شبها، برنامهی فردام رو چک کنم، مدیتیشن کنم و بخوابم. خب میدونم ساده ست ولی من برای خوابم واقعا باید برنامهریزی کنم! :))
یا نمیدونم، با این که خیلی از پس رعایت کردنش برنمیام، ولی کمکم دارم پیش میرم. این که صبحها تا عصر، مثل روزهایی که دانشگاه میرفتم، درس بخونم یا وقتم رو جوری جز با استراحتهای عادیام که میشه دراز کشیدن روی تختم و چت کردن، بگذرونم؛ توی زمان اضافهام ایمیل بزنم، توی لینکدین و توییتر بچرخم، کتاب بخونم، توی یوتیوب بچرخم، وبلاگ بخونم؛ ولی سر گوشیام نرم و وزن اصلی هم روی درس خوندن باشه. به اون ساعتها هم اتفاقا میگم «دانشگاه». بعد شب برم سر ارائه و بعدش هم دیگه میتونم هرکاری دوست دارم بکنم. این حالت واقعا برای من ایدهآله. میدونی من همیشه فکر میکردم زندگی دانشجویی با کاری خیلی فرق داره. تو وقتی کار میکنی، شبها دغدغهی کارت رو نداری، یا حداقل انجامش نمیدی. ولی وقتی درس میخونی ساعت تعطیلی دقیقی نداری، در طول شبانهروز هرساعتی استرس درسهات رو داری. بعد الان قراره ترم چهار شبیه کارمندها باشم، روزها ساعت بزنم و عصری هم انگشت بزنم و برگردم خونه و دیگه به درس فکر نکنم. اینجوری واقعا حالم خوبه، این که بدونم یک خط پایانی در روز برای درس خوندن هست. شبترش هم یکی از مستندهامون یا یک قسمت از بیگبنگ تئوری رو ببینم. از این که ارائهها داره تموم میشه واقعا ناراحتم. ارائههام برام شبیه یک مرز بودند، یک مسیر از دانشگاه به خونه، چیزی شبیه راه 45دقیقهای ترم اول. تازه نمیدونم، برام عجیب بود، هیچ وقت هیچ ویدئوکالی اینقدر به هیجانم نمیآورد، ترکیبی واقعی از دوستی انسانی و علمی.
عزیزم، داشتم فکر میکردم من واقعا باید دلم برای اون زندگی قبل از کرونام تنگ بشه. باید بتونم بهش برگردم و وحشتزده نشم؛ الان خیلی بهترم، اما هستم، از زندگیام فقط راضیام. قرار شده که برم سراغ زندگی عادی قبلیام؛ مثلا هایلایتهای مسابقههای NBA رو میبینم، وقتی دهمین کلیپ رو دیدم، یهو دلم به جوش و خروش افتاد، هی کوبید و کوبید و گفت من برای بسکت بازی کردن، تنگ شدم. دستش رو گرفتم و با هم رفتیم توی پینترست، عکس مردم توی اتوبوس رو نگاه کردیم. هی بهش گفتم یادته مسیر BRT رو؟ یادته فلانجا، فلان شکل بود؟ یادته قدم به قدم مسیر رو با صدای ایستگاهها حفظ کرده بودی؟ یادته روزها، حساب و کتاب هزینههات تماما توی مشتت بود؟ بعد یکهو بعد از یک سال و نیم، دلم زد زیر گریه که بابا، پاشو بریم اتوبوسسواری. و اینجا دیگه بهش گفتم نه دیگه! ببین توی قرنطینه، چهقدر کتاب خوندی، چهقدر به نور نزدیکتر شدی، چهقدر زندگیات آرومتر شد. ببین عشق رو پیدا کردی! فعلا بشین پس :)
باید باز هم فرانسوی بخونم، باید نقاشی بکشم، باید روزهام با تکامل و زبان و پایتون، آمیخته شه. جانم همین تغییر آدرس اینجا رو به فال نیک بگیر؛ اینجا خونهی نوره، اصلا اینجا خود نوره. la lumière یعنی نور، یعنی پاشو برو فرانسوی بخون، یعنی توی روزمرگیهات دنبال زیبایی بگرد، یعنی زود بیدار شو و خوب بخواب، یعنی امیدوار بمون :)
-آهنگ امروز صبح:
- ۰۰/۰۲/۰۹
الان میفهمم چرا آدمها وقتی دوستشون توی اینستاگرام یه پستی میذاره صرفاً میان قلب و بوس میفرستند و میرن. :دی
چون هرموقع تو و سارا پست میذارید هم من اینطوریام که «قربانتان بروم گیان» :)))
وای زهرا فکرشو بکن... چقدر این تلاشه میتونه شیرین و در عین حال سخت باشه. دوست دارم آبان و آذر که به این پست نگاه میکنیم، درحال لبخند زدن به مسیری که اومدیم باشه.