نورم،
مدتهاست دلخسته از زیبایی روزها، مردابها را میکاوم. تو میدانی که مردابها با کاویدن، بزرگ و بزرگتر میشوند و میلشان به بلعیدن تو، بیشتر. در نتیجه تو نیز بیشتر در آنها فرو میروی.
اما جانم، بیخیال دلهای خسته و آن آهها، تو بنویس. از رنج و خستگی و جان کندن. بنگر و بنویس و گوش فرا ده به صدای زندهی سوسوی چراغهایی که خاموش و روشن میشوند. کاش مراقب باشی که در تاریکی، پایت توی چالهای از تفکرات خشکیده یا تازه جوانهزدهات جا نماند؛ پاهای زیبایت که با آنها میدوی و من میدانم که تو خواهی دوید و خواهی جنگید. گرچه تمام میل و تمنایم این است که قبل از تو، تمام جنگهای ذهنی و غیرذهنی دنیا، برطرف شده باشند؛ نه که برایت رنجی در زندگیات نخواهم، اصلا نمیتوانم چون میخواهم که زنده باشی. عزیزکم، رنج، مایهی حیات ماست و تا زندهایم، از بین نمیرود؛ اما تو بنویس.
روزهایی ست که دارم فکر میکنم در پیلهی تنگی گیر افتادهام که قرار است پروانگیام بیاموزد. بال بگشایم و ببینم همه چیز مهیاست برای خاموش کردن چراغ تخیل و روشن کردن موتور پاهایم برای دویدن؛ گرچه نمیدانم دقیقا چه انتظاری از تخیلاتم دارم.
به هرجهت، وقتی کلمهی دویدن را در دهان میگردانم، قند در دلم آب میشود. زن شعلهوری میشوم که برای رهایی، خیال میکند بهتر است که بدود حتی اگر بگویند که کار درست، این نیست. جانم حتی اگر نمینویسی، بدو. اگر قرار است بسوزی، بهتر است لااقل تلاشی برای رویاهایت کرده باشی تا این که ایستاده از سر احتیاط، هیزم خشکی آمادهی سوختن شوی.
پینوشت: تمرین افزایش دایره لغات 2 | شاهین کلانتری
+ تمرینهای افزایش دایره لغات 1 (1 / 2) | شاهین کلانتری
- ۰ نظر
- ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۴۲