سیزده.
سلام.
هیجانانگیزترین بخش این روزهای من، خلاصه میشه در درس خوندن و روتین ساختن. با سارا داریم سعی میکنیم پیش بریم و از پس زندگیمون بربیایم، اونقدری که خودمون راضی باشیم؛ به خودمون میگیم Apes together strong. امروز صبح سارا برام یک پاراگراف نوشت دربارهی والاس و داروین و من هیجانزدهتر شدم برای ادامه دادن درس خوندنهام. خیلی وقت بود که چیزی این همه من رو به شعف نکشیده بود، خیلی وقت بود که از ذوق یک کار، براش لحظهشماری نکرده بودم. حالا کلاس رفتنهام، سیستم امتیازدهیمون با سارا، جزئیات همزمانی برنامههام، کتابهای رفرنسم، ساعت زدنهای آخر شبم و نوشتن توی کانال پروانگیام بهم حس خوبی میده. دیشب با هم برنامههامون و جزئیاتش رو چک کردیم. میدونی این خیلی جالبه. من همیشه دوست داشتم کسی باشه که از جزئیات کارهام براش تعریف کنم. خواهرم همیشه در جریان بود و بقیهی افراد خیلی به دردشون نمیخورد و در نتیجه من هم نمیتونستم برای کسی توضیح بدم و فلسفهی پشت تکتک کارهام و جوری که دربارهشون فکر میکنم رو بگم. حالا چند نفر رو دارم که میتونم دربارهی تکتک جزئیات باهاشون حرف بزنم و احساس ناامنی نکنم و این برام خوبه عزیزم. احساس میکنم دنیا افرادی رو داره که همرگم هستند. چون همهی ما آدمهای همخونی توی زندگیمون داریم، حتی اگر گاهی نزدیکمون نباشن ولی کی فکرش رو میکنه که افرادی هستن که میتونی براشون حرف بزنی و آخر حرفت بهشون بگی که «متوجهم میشی؟» میدونی عزیزم؟ من اگه فکر کنم کسی متوجهم نمیشه، هیچوقت این رو ازش نمیپرسم. چون معمولا تحقیرآمیز به حساب میاد، چه سوالش چه جوابش. این که میتونم روی دوستیهام حساب کنم و ازشون بخوام که متوجهم بشن، قدم بزرگیه؛ من همیشه فکر میکردم کسی توی این دنیا وجود نداره که واقعا متوجهت بشه، همونجوری که خودت میفهمی منظورت چیه؟ اما هست، خب؟ آدمهای همرگ هستن فقط کسی روی پیشونیشون ننوشته که چه شکلیان؟ تو باید با روابطت، احترامهات و مقدار زیادی شانس، پیداشون کنی. اونوقت معنی اشتراک جزئیات برات از اول ساخته میشه، حتی اگر اون آدمها پنجاه درصد هم شبیهت نباشه.
- ۹۹/۱۲/۱۰
اگه بدونی چقدر برات خوشحالم :") 🧡