سلام.
چندروزه که مسائلی که مربوط به حقوق عمومی و اولیه مردمه، خیلی ذهنم رو درگیر کرده! شما کافیه که قانون اساسی رو بگیرید دستتون تا متوجه بشید که هر اصل و هر بندش یک روضه جداگونه برای این ملته!
من الان دقیقا نمیدونم قضیه این اعدامها چیه و نمیخوام راستش روی موج #اعدام_نکنید سوار بشم! چون واقعا جزئیاتش رو نمیدونم و اصلا قضاوت دربارهش کار من نیست، اما صرفا یک غم آغشته به وحشت وجودم رو گرفته و هی دارم با خودم فکر میکنم، آبان 98، دی 98! فقط دارم فکر میکنم شما به چه کسانی میگید «اغتشاشگر»، «اخلالگر نظم عمومی» و ...؟ میدونین ممکن بود من هم یک اغتشاشگر باشم؛ من هم یک قدم باهاش فاصله داشتم! به اندازه یک درِ بستهی سردر و یک ترس که وجود محمدرضا رو گرفت و راه همه ما رو کج کرد به سمت 16آذر! در واقع به قول محمدرضا «حاجی اونجا ستارهها همینطور پرواز میکنن تا بچسبن به یکیمون!» آره حاجی! من هم نزدیک بود ستارهدار بشم و نشدم و الان دارم با خیال راحت این مطلب رو مینویسم!
اینترنت هم که قطع کردید، دستتون درد نکنه، باعث نزدیکتر شدنمون شدید، چرا خودمون از اول به ذهنمون نرسیده بود؟ فکر کن، دوستهام به جای سیل استیکرها و پیامهای تبریک تولد، بهم زنگ میزدن:)) چهقدر عالی! ممنون:)
وقتی که خبر هواپیما اومد ما همه عزادار بودیم، عزادار یک سردار و 176عزیز. بعد یکهو گفتید اشتباه از ما بوده! بگذریم که جلوی خلق خدا با صدای بلند و مظلومانه (اگر نخوایم بگیم ریاکارانه) از خدا معذرت خواستید و از خلقش نه! و باز هم ما بغض کردیم، عصبانی شدیم. درست یادمه اون روز من امتحان ریاضی داشتم و توی مسجد فیروزهای و زیبای شریف نشسته بودم پیش دوستم و داشتم فرمولها رو مرور میکردم و دو سهتا انتگرال سخت با هم حل میکردیم. خواستم جواب انتگرالها رو ببینم که یکهو جواب سوگواریمون هم دیدم، جواب صبرمون و سکوتمون! یک توییت بود و تمام! سریع وسایلم رو جمع کردم و گفتم دیرم شده در حالی که نشده بود! مگر این که میخواستم راه یک ربعه رو یک ساعت و نیم طول بدم و بله، چرا نخوام؟ بیآرتی خلوت بود و من هم تکیه دادم به یکی از میلههاش تا سرگیجهم بهم مسلط نشه و داشتم با محمدعلی حرف میزدم و سعی میکردم آروم باشم و آرومش کنم. از وصال که با قدمهای کوچک و آهسته بالا میرفتم از درون اشکهام رو فرو میخوردم و حتی ندیدم که علی دم در قدس برام دست تکون داد؛ علی از اونهاییه که احتمالا اگر یک گربه رو هم از دور ببینه براش خیلی کودکانه و مسخره دست تکون میده و من خوشم میاد از این کارش، صمیمانه و بیتکلف. برای همین هیچوقت نشده بود که جوابش رو ندم؛ فقط بهم گفت خوبی؟ تا من تازه متوجه شدم که «ای بابا! آدمها! چرا ندیده بودمشون؟» و بعد از اون من باز هم میتونستم توی اون حوادث یک اخلالگر باشم اما نشدم چون از گارد ویژه و موتور سیاه میترسیدم! اما فکرش رو بکن؛ من دوبار تهدید شدم که ممکنه برچسب جاسوسی و انتقال اخبار نظام (!!) بهم بچسبه، به خاطر دوتا عکس! حاجی! خلاصه که ما هم جاسوسنشده از دنیا نرفتیم:))
همه اینها رو گفتم که بپرسم اینهایی که دارید به بدترین اسمها میخوندیشون و قراره بعدا توی تاریخ 50سال دیگه در بهترین حالت، اسمی ازشون اصلا نباشه و در صورتی که قراره باشه هزارتا برچسب ناخوشایند بهشون بچسبه، خود ماییم! همه ماییم و محض رضای خدا، بس کنید لطفا! تمام نگاههای حسرتبار ما نشون میده که واقعا اونقدرها هم وقیح نیستیم! فقط ترسوییم و خدا شاهده که چیز زیادی نمیخوایم، فقط حق! در واقع فقط همون حقی که خودتون برای ما نوشتین و الان چرا به ما نمیدینش؟ بذارید یک کم مستدلتر حرف بزنم.
چندروز پیش که داشتم برای امتحان قانون اساسیم میخوندم به یک بندی از قانون اساسی رسیدم که یکجورهایی عجیب بود. صبر کردم تا بعدا برم بیشتر دربارهش بخونم و خودم رو اینجوری تسکین میدادم که شاید کاملا متوجه تمام کلماتش نمیشم. یادم اومد یکبار زیر یک پست که من درباره مشکلات آموزش و سکوت در موارد واقعا مهم نوشته بودم علیِ علیآباد اومد و گفت که یک نشریهای توی دانشگاهشون به این علت که درباره مسائل کمی ماوراییتر صحبت کرده تعلیق شده. من وقتی اون قانون رو خوندم واقعا پر از سوال و تعجب شدم که خب این نص صریح قانون اساسی هست دیگه، چرا هیچکس به صورت قانونی شکایتی تنظیم نمیکنه مبنی بر دخالت بیجای مسئولین بالادستی توی کار نشریات و مطبوعات؟! بله! شکایت به خودشون علیه خودشون! این قانونیه...
اصل ٢۴ قانون اساسی
نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند.
اولا که فکر کردم همون نشریات و مطبوعات کمی مبهمه. میتونه هرچیزی باشه از رسانههای صدا و سیما تا نشریات کاغذی و اینترنتی و باید دید دقیقا سازوکار این قانون تا کجا قراره پیش بره و دقیقا آزادی به چه معنیه توی هرکدوم از این موارد؟ از یک طرف دیگه مخل به مبانی اسلام؟! دقیقا چی میتونه باشه اون اسلام مدنظر و کی قراره اونها رو بررسی کنه و نظر کی مهمه در این مورد؟
کمی گشتم و به این تفسیر که پژوهشکده شورای نگهبان نوشته و منتشر کرده رسیدم. تقریبا متوجه شدم که منظور از موازین اسلامی حتی این نیست که بگی تضعیف حکومت اسلامی یا مخالف احتیاطهای اون حرکت کردن، جزء اختلالهای دینی محسوب میشه و غیرمستقیم در روند اسلام اختلال ایجاد میکنه. انگار کاملا باید مستقیم این «رودرروی اسلام ایستادن» اتفاق بیفته، نمیدونم مثلا بری بنویسی که «چیه این مردم هی نماز میخونن؟!» ولی حتی باز کردن چشم و گوش مردم درباره این مسائل (اونجوری که اونها فکر میکنن، احتمالا اگر هیچی نگیم همه قراره خیلی سالم بمونن:/) هم اشکالی نباید داشته باشه. خب خب خب. به نظرم این واقعا راهنمای خیلی خوبی بود برای این که مطمئن بشیم خیلی از این تعلیقها و دخالتها عملا غلطن بر اساس قانون و باید بتونیم به اسم قانون جلوشون بایستیم. حالا این که چهقدر قدرت نفوذ به قلعه مستحکم نظام رو داریم، یک چیز دیگه ست! البته اون قسمت واگذاریش به قانونگذارها هم کمی کار رو خراب کرده، اما خب دستشون که کاملا باز نیست، به هرحال به قول علی بعد از اینها میرسیم به قانون مطبوعات که محدودیتهای دیگهای رو تعریف میکنه، که چندان خوشتعریف نیستن. ولی خب هنوز هم چیزی که برای من واقعا عجیبه اینه که همه اینها واضحه واقعا، یعنی خب این ششمین اصل از حق عمومی یک نفر به عنوان شهروند توی جامعه ایران مطرح شده و ما حتی احتمالا خیلیهامون نمیدونیمش، یا بهش توجهی نداریم و این همه دست به عصا و کورمالکورمال راه رفتن نیاز نیست. یا مثلا از اون مهمتر بند ٢۶ و ٢٧ قانون اساسی درباره فعالیت احزاب و راهپیماییها و تجمعهاست و اینجا هم تنها شرطش همینه که مخل موازین اسلامی نباشه. یعنی حتی اینجا هم که قطعا پای نظام و تضعیفش و همه اینها وسطه حرفی ازش زده نشده، هیچی واقعا هیچی! فقط موازین اسلام رو زیرپا نذاره! من فکر میکنم قانون اساسی کاملا وجود اعتراضها، انقلابهای جدیدتر و حرفهای پرشورتر رو به رسمیت شناخته و اتفاقا راه رو براشون باز گذاشته!
اصل ٢۶ قانون اساسی
احزاب ، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند ، مشروط به این که اصول استقلال ، آزادی ، وحدت ملی ، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.
اصل ٢٧ قانون اساسی
تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها، بدون حمل سلاح ، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.
توی آبان و دی ٩٨ (و همه اعتراضهای قبل از اون) همه اون اعتراضهای سرکوبشدهای که اسمشون شد «اغتشاش»، فقط به خاطر مبارزه برای رسیدن به حقوق عمومی و اولیه آدمها بود. (این حقیقت هست که تازه همه اینها در قالب شهروند جمهوری اسلامی مطرحه، نه حتی به عنوان یک انسان و جایگاه کامل انسانیت محدود شده به علت تمدن و این حرفها! صرفا این که باشه ما همه قبول کردیم که توی ایران یک سری قانون خاص داریم ولی بیاین حداقل همون حقوق من رو (هرچند کم) که توی اون قانونها ذکر شده بهم بدین دیگه! در واقع به قوانین خودتون احترام بذارین) و این واقعا تا حدی مسخره ست که همه این آدمها و تفکرات و آرمانها دارن برای قانونی میجنگن و تلاش میکنن که از لحظه تصویبشون تبدیل شدن به حق بدیهی آدمها و خب اجرا نمیشن! دردناکترین قسمت قضیه اینجاست: اینجا، توی این کشور، روی این کره خاکی و توی این جهان برای این که به یک نتیجهای برسی و صدات به یک جایی برسه حداقل به یکی از اون حقوق که نداریشون احتیاج داری تا بتونی تفکراتت رو ابراز کنی (همین اصول ٢۴ یا ٢۶ یا هرکدوم دیگه) اما باز هم یک عدهای در مقابلتن که از قانونها خبر دارن و چهقدر زیبا، از این خبر نداشتن مردم قراره سوءاستفاده کنن و مردم حتی نفهمن که داره حقی ازشون پایمال میشه، یا حتی اگر میفهمن هم بترسن با برچسب خوردن و تهدید شنیدن؛ چون اون آدمها در مقابلشون به اسم قانون وارد شدن!
من که حقوق نخوندم و حتی تفسیر تمام اصول قانون اساسی هم نخوندم و نمیدونم همه این حرفهام چهقدر درسته ولی فکر کردم خیلی چیزها به روشن شدن حقیقت میارزه. یعنی شاید میارزید حتی تعلیق اون نشریه که علی گفت تبدیل بشه به تعطیلی کامل، اگر یک اعتراضی در مقابل تعلیق انجام میگرفت یا یک جنبشی، آگاهیبخشیای، چیزی. یا حداقل بدونی که خون 1500نفر و 176نفر و هزاراننفر قبل از اونها به هدر نرفته و قراره به یک نتیجهای برسه. همین که یک صدایی باشه از سر تسلیم نشدن، واقعا امیدوارکننده ست و این، همون چیزیه که تمام این دردها رو برامون کمی قابلتحملتر میکنه!
- ۱۵ نظر
- ۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۲:۳۱